جدول جو
جدول جو

معنی خارد - جستجوی لغت در جدول جو

خارد
(رِ)
ساکت بواسطۀ حیا. (ناظم الاطباء). زن شرمگین. ج، خرّد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خراد
تصویر خراد
(پسرانه)
نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله دلاوری ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خالد
تصویر خالد
(پسرانه)
پاینده، جاوید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاره
تصویر خاره
(دخترانه)
خارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خارک
تصویر خارک
(دخترانه)
نوعی خرمای زرد و خشک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خارا
تصویر خارا
(دخترانه)
نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فارد
تصویر فارد
(پسرانه)
یگانه، تنها، تک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خارج
تصویر خارج
مقابل داخل، بیرون، کشور بیگانه، ویژگی دورۀ عالی در تحصیلات مذهبی شیعه که بر اساس تقریرات استاد است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خامد
تصویر خامد
ساکت، خاموش، بی حرکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارق
تصویر خارق
پاره کننده، ازهم درنده، شکافنده، ویژگی آنچه عادت و نظام عمومی و طبیعی را بر هم می زند، معجزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارد
تصویر مارد
گردنکش، سرکش، بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورد
تصویر خورد
خوردن، خوراک، غذا، طعام، برای مثال خوردی که خورد گوزن یا شیر / ایشان خایند و من شوم سیر (نظامی۳ - ۴۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سارد
تصویر سارد
سوراخ کننده، سخن نیکو و سریع گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالد
تصویر خالد
همیشه و جاودان، مرقش
فرهنگ لغت هوشیار
سرد، لوس، بی مزه، برنده سرد خنک مقابل حاد گرم، ناخوشایند بی مزه، لطیفه بارد، بی ذوق بی لطف، عنین آنکه مباشرت نتواند کرد، یکی از مزاج های نه گانه طب قدیم سرد، جمع بوارد، بارد بر دو گونه است. بارد بالفعل مانند برف و بارد بالقوه مانند کاهو و کاسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صارد
تصویر صارد
تیر که به نشانه بگذرد
فرهنگ لغت هوشیار
گریزان گریزپای، سرگردان، آواره بی خانمان، سرکش نافرمان سرکش، جمع شرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورد
تصویر خورد
خوردن خورد و خوراک، خوراک طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خادر
تصویر خادر
سست، سرگشته، پرده نشین پرده نشین، سست کسل، متحیر سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی است از دسته سنگهای آذرین درونی که خود دسته مشخصی را بنام سنگهای خارایی تشکیل میدهد. سنگی است سخت و مرکب از بلورهای اصلی کوارتز فلدسپات و میکا که برنگهای خاکستری و پشت گلی و سبز دیده میشود گرانیت، نوعی از بافته ابریشمی که مانند صوف موج داراست و مخطط عتابی، نغمه ایست از موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارب
تصویر خارب
دزد، شتر دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامد
تصویر خامد
مرده، آرمیده، فرونشسته خاموش ساکت آرمیده، بی حرکت بی جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراد
تصویر خراد
یونانی تازی گشته خراشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارج
تصویر خارج
بیرون رونده، بیرون شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارش
تصویر خارش
عمل خاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارص
تصویر خارص
دروغگو، کاذب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارف
تصویر خارف
خرما بان نگهبان خرماستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارک
تصویر خارک
خار کوچک خار کوچک، نوعی خرمای زرد و خشک خرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارم
تصویر خارم
رها کننده، سرد، بد کاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاره
تصویر خاره
سنگ سخت، سنگ خارا
فرهنگ لغت هوشیار
پاره کننده از هم درذنده، بر هم زننده شورنده، ناجور پاره کنه از هم درنده، آنچه که بر خلاف نظم عمومی و جریان طبیعی امور باشد هر چه که نظام عمومی را بر هم زند، جمع خوارق. یا خارق عادت. آنچه که بر خلاف عادت باشد خارق العاده، امری عجیب و غیر معتاد که از پیغمبر امام و یا ولی سر زند معجزه: کرامت خارق العاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارد
تصویر وارد
درون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خارج
تصویر خارج
بیرون
فرهنگ واژه فارسی سره
خوراکی، خوردنی، علوفه ای برای دام
فرهنگ گویش مازندرانی
خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی