شکافندۀ خارا و سنگ سیاه سخت: ز خاریدن کوس خاراشکاف پر افکند سیمرغ در کوه قاف. نظامی. همانا که آن هاتف خضرنام که خاراشکاف است و خضراخرام. نظامی. ، کنایه از زورمند و قوی: طلب فرمود شه خاراشکافی ز خارا موج خون بر خاره بافی. لالی (از آنندراج)
شکافندۀ خارا و سنگ سیاه سخت: ز خاریدن کوس خاراشکاف پر افکند سیمرغ در کوه قاف. نظامی. همانا که آن هاتف خضرنام که خاراشکاف است و خضراخرام. نظامی. ، کنایه از زورمند و قوی: طلب فرمود شه خاراشکافی ز خارا موج خون بر خاره بافی. لالی (از آنندراج)
سخت محکم. آنکه سنگ خارا بشکند. قوی. بسیار سخت: یکی اسب باید مرا گام زن سم او ز پولاد خاراشکن. فردوسی. حبذا اسبی محجّل مرکبی تازی نژاد نعل او پروین نشان و سم او خاراشکن. منوچهری. همواره پشت و یار من پوئیده بر هنجار من خاراشکن رهوار من شبدیزخال ورخش عم. لامعی. ، نام نسیجی است. قسمی جامه
سخت محکم. آنکه سنگ خارا بشکند. قوی. بسیار سخت: یکی اسب باید مرا گام زن سم او ز پولاد خاراشکن. فردوسی. حبذا اسبی محجّل مرکبی تازی نژاد نعل او پروین نشان و سم او خاراشکن. منوچهری. همواره پشت و یار من پوئیده بر هنجار من خاراشکن رهوار من شبدیزخال ورخش عم. لامعی. ، نام نسیجی است. قسمی جامه