- حورافش
- مانندحوراء حوری سان
معنی حورافش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زبان آوری، تیز زبانی، سخنوری
تند و تیزی زبانگزی
تند بودن زبانگز بودن، تیزی زبانگزی تند مزگی
زنی که مانند حوریان باشد زن زیبا. پریوش
ترخون ترخان از گیاهان پوست پیل فارسیان} حور {را به گونه تک به کار برند و به شیوه پارسی رمن گردانند زنان بهشتی فرشتگان زمینی پریرویان
مونث (احور)، زنی که سیاهی چشمش بغایت باشد و سفیدی چشمش نیز بنهایت زن سپید پوست سیاه چشم، زن بهشتی هر یک از حورالعین، جمع حور
جمع حافر. کاوش کنندگان حفر کنندگان، سمهای چارپایان
زن سیاه چشم، زن بهشتی
زیبا مانند حور، برای مثال در چمن حوروشان انجمنی ساختهاند / چشم بد دور بهشتی چمنی ساختهاند (عرفی - ۲۹۴)
تندی، زبان گزی
حافرها، گود کننده ها، کننده های زمین، سم ها، سنب ها، سم های ستور، جمع واژۀ حافر
پر چونه، پر گفتار
واتگر زبان آور پر چانه حراف از ساخته های فارسی گویان است. پر گوی پر چانه، ناطق زبان آور. توضیح این کلمه در کتب لغت عربی نیامده
مونث (احور)، زنی که سیاهی چشمش بغایت باشد و سفیدی چشمش نیز بنهایت زن سپید پوست سیاه چشم، زن بهشتی هر یک از حورالعین، جمع حور زن بهشتی در نگرش تازیان چنین زنی سپید پوست است با چشمان درشت سیاه و گیسوان بلند سیاه پریرو
حور، زن زیبای بهشتی