معنی حوروش
- حوروش(دخترانه)
- حور (عربی) + وش (فارسی) آنکه چون حور زیباست
واژههای مرتبط با حوروش
حوروش
- حوروش
- زنی که مانند حوریان باشد زن زیبا. پریوش
حوروش
- حوروش
- زیبا مانند حور،
برای مِثال در چمن حوروشان انجمنی ساختهاند / چشم بد دور بهشتی چمنی ساختهاند (عرفی - ۲۹۴)
حوروش
- حوروش
- حوری، زن بسیارزیبا، حورمانند
متضاد: عفریته
خوروش
- خوروش
- تابان و درخشان چون خورشید
کوروش
- کوروش
- نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
هوروش
- هوروش
- خورشید مانند، مثل خورشید، درخشان و زیبا چون خورشید
یوروش
- یوروش
- تاخت وتاز هجوم
حورور
- حورور
- چیز. (منتهی الارب) : مااصبت حوروراً، نرسیدم بچیزی. (منتهی الارب)
حتروش
- حتروش
- کم جثۀ کوتاه بالا. (منتهی الارب) (نشوء اللغه ص 122) ، کودک سبک روح که صاحب نشاط و چست و کم عقل باشد. یا کودک سخت و درشت و کم گوشت. (منتهی الارب)