جدول جو
جدول جو

معنی حنوط - جستجوی لغت در جدول جو

حنوط
بوی خوش برای مردگان
تصویری از حنوط
تصویر حنوط
فرهنگ لغت هوشیار
حنوط
((حَ))
دارویی معطر مانند کافور که پس از غسل میت به جسد می زنند تا دیرتر متلاشی شود
فرهنگ فارسی معین
حنوط
ماده ای خوش بو و مانند کافور که پس از غسل دادن مرده به جسد او می زنند، مالیدن این ماده به جسد مرده
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منوط
تصویر منوط
باز بسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حبوط
تصویر حبوط
باطل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنون
تصویر حنون
مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنوا
تصویر حنوا
کوژ پشت کوژی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناط
تصویر حناط
کسی که جسد میت را حنوط کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوط
تصویر تنوط
بافکار از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوط
تصویر سنوط
کوسه که هیچ ریش ندارد یا مرد سبک ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منوط
تصویر منوط
معلق، به چیزی آویخته، مربوط، وابسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنوط
تصویر قنوط
مایوس و ناامید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منوط
تصویر منوط
آویخته، موقوف و متعلق و بسته و وابسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنون
تصویر حنون
((حَ))
مهربان، باشفقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حناط
تصویر حناط
((حَ نّ))
آن که جسد مرده را حنوط کند، گندم فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنوط
تصویر قنوط
((قُ))
ناامیدی، ناامید شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منوط
تصویر منوط
((مَ))
متعلق، وابسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنوط
تصویر قنوط
ناامید شدن، ناامیدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنو
تصویر حنو
کج، خمیده، خمدار، کوهه زین، کژی، هم آوای سرو، جانب، کژی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنو
تصویر حنو
مهربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید