جدول جو
جدول جو

معنی حمنه - جستجوی لغت در جدول جو

حمنه(حَ نَ)
یکی حمن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آمنه
تصویر آمنه
(دخترانه)
بانوی نترس، زن دلیر، خانم استوار، نام مادر پیامبر (ص)، مونث آمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حمزه
تصویر حمزه
(پسرانه)
شیر، نام عموی پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
داروی مایعی که از طریق مقعد داخل روده ها می کنند، اماله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امنه
تصویر امنه
تودۀ هیزم، پشتۀ هیزم، پشتواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمله
تصویر حمله
یورش، هجوم در جنگ،
در پزشکی صرع، در پزشکی اختلال ناگهانی در یکی از اعضای بدن مانند قلب یا مغز،
کنایه از اعتراض یا انتقاد شدید
حمله آوردن: هجوم آوردن، یورش آوردن
حمله بردن: هجوم بردن، یورش بردن
حمله کردن: هجوم بردن، یورش بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسنه
تصویر حسنه
نیک، خوب، کار نیک و پسندیده، نیکویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمله
تصویر حمله
حامل ها، حمل کنندگان، میوده داران، جمع واژۀ حامل
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ نَ / مُ مِ نَ)
زمینی محمنه، زمینی بسیار کنه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضمنه
تصویر ضمنه
دراز آهنگی بیماری بر جای ماندگی بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
محنه و محنت در فارسی اوز مایش آزمایش، لگ رنج جسک مست این واژه به نادرست در صحاح الفرس برابر با گله آمده با این گواه از لبیبی: ای از ستیهش تو همه مردمان به مست که خود آرش رنج را می رساند آزمایش، رنج: هر چه بلا و محنت است آنرا پوشیده دارد، جمع محن. یا ایام (دورهء) محنت. (کلام)، سالهایی است که مردم را بمساله خلق قرآن امتحان میکردند. اگر قرآن را مخلوق میدانستند رها میساختند والا به تعذیب ایشان می پرداختند. مامون بسال 218 ه. ق. فرمانی برای اسحاق بن ابراهیم نوشت که باید قاضیان و گواهان و محدثان را بقرآن آزمایش کند. هر کس قرآن را مخلوق داند رها سازد و هر که جز آن گوید بوی گزارش دهد تا رای خود را درباره او بفرماید. گروهی از روی عقیدت یا بیم به مخلوق بودن قرآن گواهی دادند و گروهی که آنرا مخلوق ندانستند یا سکوت کردند گرفتار شکنجه ها شدند یا بقتل رسیدند و این امر تا ایام متوکل ادامه داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمنه
تصویر نمنه
نازک نگاری (مینیاتور)، سایه زدن، نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یمنه
تصویر یمنه
سوی راست دست راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمنه
تصویر سمنه
چنته چوپان از گیاهان، شیرینک از گیاهان کیس الراعی، شیرینک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمیه
تصویر حمیه
پرهیز، نگاهداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنمه
تصویر حنمه
خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماه
تصویر حماه
لای لجن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمده
تصویر حمده
ستاینده
فرهنگ لغت هوشیار
باد سرخ از بیماری ها سرخ باده، سرخ سرک از پرندگان، سرخی، سرخاب غازه سرخی قرمزی، رنگ سرخ قرمز، نوعی آماس در بدن باد سرخ سرخ باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمنه
تصویر زمنه
از ریشه پارسی تک زمان زمان اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بمنه
تصویر بمنه
به نعمت خداوند، سوگند به نعمت او
فرهنگ لغت هوشیار
ازنامها، نترس، پارسی است برابر با پشته ای هیزم پشته هیزم پشتواره هیزم توده خرمن هیزم شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
از نام های تازی، شیر بیشه، تره تیزک از گیاهان تره تیزک، از اعلام مردان است
فرهنگ لغت هوشیار
نشان باشش نشان خانه، کینه دیرینه آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذنه
تصویر حذنه
خرد گوش، کوته بالا: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسنه
تصویر حسنه
کار نیک و پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفنه
تصویر حفنه
مشتی یک مشت، چاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
اماله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمله
تصویر حمله
آهنگ بر دشمن در جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمنه
تصویر آمنه
((مِ نِ یا نَ))
مؤنث آمن، نام مادر حضرت محمد (ص)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمنه
تصویر آمنه
((مَ نِ یا نَ))
امنه، پشته هیزم، پشتواره هیزم، توده خرمن هیزم شکافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمنه
تصویر تمنه
((تَ مَ نَ))
سوزن لحاف دوزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
((حُ نِ))
اماله، وارد کردن داروی مایع از طریق مقعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حسنه
تصویر حسنه
نیکو، نیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمله
تصویر حمله
آفند، تاختن، تازش، تک، تاخت
فرهنگ واژه فارسی سره