- حلی
- زیور و زینت
معنی حلی - جستجوی لغت در جدول جو
- حلی
- زیور، زینت. در فارسی به معنای مفرد به کار می رود
- حلی ((حُ))
- جمع حلی، زیورها، آرایش ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زینت زیور پیرایه، جمع حلی و حلی. یا حلیه انسانی. هیات ظاهری انسان و رنگ چهره وی
بردبار، خویشتن دار و نامی از نامهای خدایتعالی
شوی، زوج، شوهر
ریش سترده ریش تراشیده
هم سوگند، هم قسم
پنبه واخیده
روایی، حلالی زیور، آرایش زیور، آرایش
شیر دوشیده، می خرما، خون تازه شیر دوشیده شیر، شراب خرما
هم عهد، هم پیمان، هم سوگند
شیر، به ویژه شیر گاو یا گوسفند، شراب خرما
زیور، زینت، پیرایه، صورت ظاهر انسان، هیئت انسان، چگونگی پیکر و رنگ چهره
زیور، زینت، پیرایه، صورت ظاهر انسان، هیئت انسان، چگونگی پیکر و رنگ چهره، حلیه
خوراکی که از گندم و گوشت پختۀ له شده تهیه می شود
بردبار، شکیبا
روا بودن، حلال بودن
شیرین تر شیرین تر
این واژه راعمید در پیوند باحلال تازی دانسته محمد معین آن را در فرهنگ فارسی خود نیاورده واژه نامه های تازی به گفته فراهم آورنده غیاث هیچ یک این واژه رانیاورده اند و به درستی نیز نشان داده است که این واژه همان بهل پارسی برابربا} رها کن و بگذر {است بهل
زیور پوشیدن، آراسته گشتن، شیرین یافتن زیور بستن پیرایه برکردن پیرایه بستن، آراسته شدن، آراستگی، (تحلی نسبت باشد بقوم ستوده بقول و عمل) (ماننده کردن خود را بگروهی بی حقیقت معاملت ایشان تحلی بود و آنانکه نمایند و نباشند زود فضیحت شوند) (کشف المحجوب هجویری)، جمع تحلیات
زیور بستن، زینت یافتن، آراسته شدن
بخشودن
بحلی خواستن: بخشودگی خواستن
بحلی خواستن: بخشودگی خواستن
شیرین تر