جدول جو
جدول جو

معنی حلال - جستجوی لغت در جدول جو

حلال
گشاینده، حل کنندۀ مشکلات، در علم شیمی ماده ای که مادۀ دیگر را در خود حل می کند مانند آب و الکل
تصویری از حلال
تصویر حلال
فرهنگ فارسی عمید
حلال
روا، جایز، مباح، آنچه که خوردن یا نوشیدن یا انجام دادن آن به حکم شرع روا باشد
جمع حلّه، حلّه، جمع حلّه، حلّه
تصویری از حلال
تصویر حلال
فرهنگ فارسی عمید
حلال
(حَلْ لا)
بسیار گشایندۀ گره. (غیاث).
- حلال مشکلات، مشکل گشای. بسته گشای.
، فروشندۀ روغن کنجد. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
حلال
(حُلْ لا)
ج حال ّفرودآیندگان. (منتهی الارب). رجوع به حال شود
لغت نامه دهخدا
حلال
(حِ)
مرکبی است زنان را، متاع پالان شتر. (منتهی الارب). متاع الرحل. (اقرب الموارد) ، گروهی از مردم که بجایی فرودآمده باشند، جمع واژۀ حلّه. (منتهی الارب). رجوع به حله شود
لغت نامه دهخدا
حلال
زند آور شایست (سد در) روا دوخگیا، تخت روان گشاینده کار گشای بسیار گشاینده (گره مشکل) یا حلال مشکلات. آنکه مشکلات مردم را رفع کند کسی که امور سخت را حل کند، خدای تعالی، پول. طیب، مباح، جایز
فرهنگ لغت هوشیار
حلال
((حَ))
روا، جایز، شایست
تصویری از حلال
تصویر حلال
فرهنگ فارسی معین
حلال
((حَ لّ))
بسیار گشاینده، ماده ای که ماده دیگر را در خود حل کند
تصویری از حلال
تصویر حلال
فرهنگ فارسی معین
حلال
گمیزنده، روا
تصویری از حلال
تصویر حلال
فرهنگ واژه فارسی سره
حلال
حلالٌ
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به عربی
حلال
Solvent
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به انگلیسی
حلال
solvant
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به فرانسوی
حلال
solvente
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
حلال
দ্রাবক
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به بنگالی
حلال
растворитель
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به روسی
حلال
Lösungsmittel
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به آلمانی
حلال
розчинник
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به اوکراینی
حلال
rozpuszczalnik
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به لهستانی
حلال
溶剂
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به چینی
حلال
محلل
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به اردو
حلال
kutengeneza
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به سواحیلی
حلال
disolvente
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
حلال
çözücü
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
حلال
용제
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به کره ای
حلال
溶剤
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به ژاپنی
حلال
מֵמֵס
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به عبری
حلال
विलायक
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به هندی
حلال
pelarut
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
حلال
solvente
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به پرتغالی
حلال
oplosmiddel
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به هلندی
حلال
ตัวทำละลาย
تصویری از حلال
تصویر حلال
دیکشنری فارسی به تایلندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ صَوْ وُ)
نکاح کردن مطلقۀ ثلاثه را تا برای زوج اول حلال شود. (آنندراج، از منتخب و عالمگیری و المختار) :
هرکه مر او را طلاق داد بجویدش
دوست ندارد مگر ز شوی حلاله.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از احلال
تصویر احلال
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
روا کرد زناشویی بازن سه هله (مطلقه ثلثه) تا بتواند دگر باره به همسری شوی نخست در آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احلال
تصویر احلال
((اِ))
حلال کردن، فرود آمدن در جایی، از حرام بیرون آمدن
فرهنگ فارسی معین