جدول جو
جدول جو

معنی حقن - جستجوی لغت در جدول جو

حقن
بازداشتن، نگه داشتن، حبس کردن
تصویری از حقن
تصویر حقن
فرهنگ فارسی عمید
حقن
(حُ قَ)
جمع واژۀ حقنه. (مهذب الاسماء) : و من احتاج الی ان یجعل الحنظل فی شی ٔ من الحقن القاه فی طبیخ الحقنه صحیحا غیر مکسور. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
حقن
(تَ)
حقنه کردن. (منتهی الارب). اماله کردن. (اقرب الموارد) ، بازداشتن. نگاه داشتن. (منتهی الارب). واداشتن بول و خون از ریختن و شیر از وعاء. (تاج المصادر بیهقی). نگاه داشتن بول و مانند آن. بازداشتن و بند کردن چیزی را از خروج. (کنز از غیاث). واداشتن بول. (زوزنی). بازداشتن بول و خون از ریختن و شیر از وعاء یعنی مشک. (دهار) ، حقن دم کسی، رهانیدن او را از مرگ و کشتن. از کشتن خلاص دادن: از سر ضرورت حقن دماء وصون ذماء بموادعت و مصالحت رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 416) ، حقن لبن در سقاء، ریختن شیر دوشیده بر شیر خفته برای برآوردن مسکه. (منتهی الارب). شیر در مشک ریختن تا ماست شود و مسکۀ آن برآید
لغت نامه دهخدا
حقن
حقنه کردن، اماله کردن
تصویری از حقن
تصویر حقن
فرهنگ لغت هوشیار
حقن
((حَ))
بازداشتن، نگاه داشتن
تصویری از حقن
تصویر حقن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسن
تصویر حسن
(پسرانه)
نیکو، زیبا، نام امام دوم شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
داروی مایعی که از طریق مقعد داخل روده ها می کنند، اماله
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه. واقع در 27هزارگزی شمال باختری رشخوارو 9هزارگزی جنوب سنگان. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیر. دارای 380 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، پنبه و بنشن است. اهالی به کشاورزی، گله داری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
نوعی از درد شکم. ج، احقان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ قَ)
مشک که در آن شیر دوشیده بر شیر (لبن) خفته ریزند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لوله ای که بر سر خریطۀ چرم بسته بدان حقنه کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
بازدارنده. نگاهدارنده. (آنندراج). کسی که نگاهداری میکنداز کمیز، آن که جمع میکند اقسام مختلف شیرها را و آنها را به هم می آمیزد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حبن
تصویر حبن
بیماری تشنگی، علت استسقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزن
تصویر حزن
اندوه، غم، غمگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسن
تصویر حسن
نیکوئی، بهجت، خوبی، جمال، بها، خوبروئی، زیبائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقین
تصویر حقین
بازداشته، محبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفن
تصویر حفن
به مشت گرفتن، گرد بر انگیختن ستور، رفتن با دو دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتن
تصویر حتن
مانند، قرین، همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقه
تصویر حقه
مذاهب حقه، ثابت، راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقو
تصویر حقو
تهیگاه، کرانه
فرهنگ لغت هوشیار
کشت، کشت سبز، کشت نو رسته، زمین آماده کشت کشتگاه کجاوه، شکم پیچ از بیماری های دامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقر
تصویر حقر
خرد شماری خوار شمری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حان
تصویر حان
فروشگاه میفروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقد
تصویر حقد
غضب ثابت، کینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجن
تصویر حجن
کجی خمیدگی خماندن، باز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاقن
تصویر حاقن
شاشگیر آنکه وی را بول بشتاب گرفته باشد حبس کننده ادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذقن
تصویر ذقن
زدن بر گردن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقن
تصویر دقن
باز داشتن، بی بهره کردن، مشت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
اماله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
((حُ نِ))
اماله، وارد کردن داروی مایع از طریق مقعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حزن
تصویر حزن
اندوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حقه
تصویر حقه
نیرنگ، ترفند، فریب
فرهنگ واژه فارسی سره
اماله، تنقیه، تزریق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حقنه در خواب، دلیل بر بازگشتن کاری بود به خداوند خواب که صلاح آن است. جابر مغربی
حقنه کردن در خواب در خشم شدن باشد و از حالی به حالی، چنانکه از سخن آن بی خویشتن شود - محمد بن سیرین
اگر کسی به خواب دید او را حقنه کردند و از آن حقنه او را رنج و گزند رسد، دلیل بود بر بدی احوال وی. اگر به خلاف این بیند، دلیل بر عز و منفعت است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
اماله کردن سپوختن
فرهنگ گویش مازندرانی
از روی تمسخر به آدم کوتاه قد گویند
فرهنگ گویش مازندرانی