حقنه کردن. (منتهی الارب). اماله کردن. (اقرب الموارد) ، بازداشتن. نگاه داشتن. (منتهی الارب). واداشتن بول و خون از ریختن و شیر از وعاء. (تاج المصادر بیهقی). نگاه داشتن بول و مانند آن. بازداشتن و بند کردن چیزی را از خروج. (کنز از غیاث). واداشتن بول. (زوزنی). بازداشتن بول و خون از ریختن و شیر از وعاء یعنی مشک. (دهار) ، حقن دم کسی، رهانیدن او را از مرگ و کشتن. از کشتن خلاص دادن: از سر ضرورت حقن دماء وصون ذماء بموادعت و مصالحت رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 416) ، حقن لبن در سقاء، ریختن شیر دوشیده بر شیر خفته برای برآوردن مسکه. (منتهی الارب). شیر در مشک ریختن تا ماست شود و مسکۀ آن برآید
حقنه کردن. (منتهی الارب). اماله کردن. (اقرب الموارد) ، بازداشتن. نگاه داشتن. (منتهی الارب). واداشتن بول و خون از ریختن و شیر از وعاء. (تاج المصادر بیهقی). نگاه داشتن بول و مانند آن. بازداشتن و بند کردن چیزی را از خروج. (کنز از غیاث). واداشتن بول. (زوزنی). بازداشتن بول و خون از ریختن و شیر از وعاء یعنی مشک. (دهار) ، حقن دم کسی، رهانیدن او را از مرگ و کشتن. از کشتن خلاص دادن: از سر ضرورت حقن دماء وصون ذماء بموادعت و مصالحت رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 416) ، حقن لبن در سقاء، ریختن شیر دوشیده بر شیر خفته برای برآوردن مسکه. (منتهی الارب). شیر در مشک ریختن تا ماست شود و مسکۀ آن برآید
دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه. واقع در 27هزارگزی شمال باختری رشخوارو 9هزارگزی جنوب سنگان. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیر. دارای 380 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، پنبه و بنشن است. اهالی به کشاورزی، گله داری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه. واقع در 27هزارگزی شمال باختری رشخوارو 9هزارگزی جنوب سنگان. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیر. دارای 380 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، پنبه و بنشن است. اهالی به کشاورزی، گله داری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
مشک که در آن شیر دوشیده بر شیر (لبن) خفته ریزند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لوله ای که بر سر خریطۀ چرم بسته بدان حقنه کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
مشک که در آن شیر دوشیده بر شیر (لبن) خفته ریزند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لوله ای که بر سر خریطۀ چرم بسته بدان حقنه کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
حقنه در خواب، دلیل بر بازگشتن کاری بود به خداوند خواب که صلاح آن است. جابر مغربی حقنه کردن در خواب در خشم شدن باشد و از حالی به حالی، چنانکه از سخن آن بی خویشتن شود - محمد بن سیرین اگر کسی به خواب دید او را حقنه کردند و از آن حقنه او را رنج و گزند رسد، دلیل بود بر بدی احوال وی. اگر به خلاف این بیند، دلیل بر عز و منفعت است.
حقنه در خواب، دلیل بر بازگشتن کاری بود به خداوند خواب که صلاح آن است. جابر مغربی حقنه کردن در خواب در خشم شدن باشد و از حالی به حالی، چنانکه از سخن آن بی خویشتن شود - محمد بن سیرین اگر کسی به خواب دید او را حقنه کردند و از آن حقنه او را رنج و گزند رسد، دلیل بود بر بدی احوال وی. اگر به خلاف این بیند، دلیل بر عز و منفعت است.