حقنه کردن. (منتهی الارب). اماله کردن. (اقرب الموارد) ، بازداشتن. نگاه داشتن. (منتهی الارب). واداشتن بول و خون از ریختن و شیر از وعاء. (تاج المصادر بیهقی). نگاه داشتن بول و مانند آن. بازداشتن و بند کردن چیزی را از خروج. (کنز از غیاث). واداشتن بول. (زوزنی). بازداشتن بول و خون از ریختن و شیر از وعاء یعنی مشک. (دهار) ، حقن دم کسی، رهانیدن او را از مرگ و کشتن. از کشتن خلاص دادن: از سر ضرورت حقن دماء وصون ذماء بموادعت و مصالحت رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 416) ، حقن لبن در سقاء، ریختن شیر دوشیده بر شیر خفته برای برآوردن مسکه. (منتهی الارب). شیر در مشک ریختن تا ماست شود و مسکۀ آن برآید