جدول جو
جدول جو

معنی حقطه - جستجوی لغت در جدول جو

حقطه
(حَ طَ)
زن کوتاه یا سبک جسم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سقطه
تصویر سقطه
سقوط، کنایه از خطا، لغزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
جا، محل، در علوم ادبی علامتی ریز و خال مانند در زیر یا روی برخی حروف الفبا، مثل نقطۀ روی «خ»، در علوم ادبی علامتی ریز و خال مانند در انتهای جملۀ نوشتاری، در ریاضیات محل برخورد دو خط، مرکز مثلاً نقطۀ دایره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
داروی مایعی که از طریق مقعد داخل روده ها می کنند، اماله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنطه
تصویر حنطه
گندم، نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد و نان تهیه می کنند، بوتۀ این گیاه برگ های بلند و باریک دارد و هر ساقۀ آن دارای سنبله است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیطه
تصویر حیطه
زمین، میدان یا مکانی مشخص برای انجام عملی خاص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لقطه
تصویر لقطه
آنچه از روی زمین برچیده و برداشته شود، در فقه چیز برزمین افتاده که صاحبش شناخته نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
لکه، خال، خجک سیاهی بر سپیدی
فرهنگ لغت هوشیار
یافته پیدا کرده، بچه سر راهی، زر پاره که در کان یافت می شود آنچه بر چیده و برداشته شود (خوشه و جز آن) جمع لقطات، بچه ای که او را از سر راه برداشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
زمین خوردن، لغزش پاره افتاده، پاره ابر خطا اشتباه لغزش، واقعه شدید، جمع سقطات
فرهنگ لغت هوشیار
حفظ کردن در پناه گرفتن نگاهبانی کردن، هر جای احاطه شده زمینی فراخ که اطراف آنرا احاطه کرده باشند دیواربست. دیوار بست، دیوار بر آوردن دیوار کشیدن، دز پناه گرفتن، هشیاری، دلسوزی، زن پاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنطه
تصویر حنطه
گندم گندم، جمع حنط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوطه
تصویر حوطه
هشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقبه
تصویر حقبه
مدتی از روزگار، سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
اماله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقوه
تصویر حقوه
شلوار، شکم درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقطه
تصویر بقطه
پاره ای از زمین گروه پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقطه
تصویر لقطه
((لُ قْ یا قَ طَ))
آن چه برچیده و برداشته شود (خوشه و جز آن)، بچه ای که او را از سر راه برداشته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
((نُ ط))
علامتی ریز و گرد و چهارگوش که در زیر یا روی بعضی از حروف الفبا می گذارند، محل، جا، مرکز، نکته، جمع نقاط، نقطه حرکت مبداء حرکت، ضعف هر یک از معایب شخص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
((حُ نِ))
اماله، وارد کردن داروی مایع از طریق مقعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقطه
تصویر سقطه
((سَ طَ))
خطا، لغزش، واقعه شدید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیطه
تصویر حیطه
((طِ))
احاطه شده، حفظ کردن، در پناه خود درآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیطه
تصویر حیطه
گستره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
Point
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
point
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
ponto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
punto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
punkt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
точка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
точка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
punt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
Punkt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
punto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
बिंदु
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
বিন্দু
دیکشنری فارسی به بنگالی