معنی حفول در لغت نامه دهخدا

نعت فاعلی به معنی مفعولی از لهف، ستمدیده. (منتهی الارب). به معنی ملهوف است که ستمدیدۀ مضطر دادخواه و حسرت خورنده باشد و مذکر و مؤنث یکسان است، گویند رجل لاهف و امراءهلاهف و لاهفه ایضاً و یقال هو لاهف القلب، ای محترقه. (منتهی الارب)

معنی حفول در لغت نامه دهخدا

درختی است مانند درخت انار ثمر آن مانندآلو و تلخ باشد و آنرا خورند. (از اقرب الموارد)

معنی حفول در لغت نامه دهخدا

حفل و حفیل در تمام معانی. (از اقرب الموارد). رجوع به حفل و حفیل شود

معنی حفول - جستجوی لغت در جدول جو

حفول

لغت نامه دهخدا

حفول

لغت نامه دهخدا

حفول

لغت نامه دهخدا

حمول

حمل ها، بارهای درخت، جمع واژۀ حمل

فرهنگ فارسی عمید

حمول

بردبار، شکیبا، حلیم، صبور

فرهنگ فارسی عمید

قفول

بازگشتن از سفر

فرهنگ فارسی عمید

افول

غروب کردن، پنهان شدن، ناپدید شدن ستاره، کنایه از از دست رفتن موقعیت

فرهنگ فارسی عمید

حلول

آغاز، شروع مثلاً حلول سال نو
وارد شدن شیئی در شیء دیگر
داخل شدن روح کسی در بدن دیگری

فرهنگ فارسی عمید

فحول

فحل ها، ویژگی جنس نر از هر حیوانی، کنایه از دانایان، خردمندان، جمع واژۀ فحل
کنایه از دلاوران

فرهنگ فارسی عمید

سفول

پست شدن، کم قدر شدن، فرومایه شدن، پستی و فرومایگی

فرهنگ فارسی عمید

غفول

غافل شدن، فراموش کردن، از یاد بردن

فرهنگ فارسی عمید

حصول

حاصل شدن، به دست آمدن، باقی ماندن

فرهنگ فارسی عمید

حوول

گذشتن یکسال بر چیزی، حایل شدن میان دو چیز

فرهنگ لغت هوشیار

حسول

جمع حسل، سوسمارک ها بچه سوسمار ها

فرهنگ لغت هوشیار

حیول

متغیر گردیدن، دگرگون شدن

فرهنگ لغت هوشیار

غفول

فراموش کردن

فرهنگ لغت هوشیار

حبول

جمع حبل، پتیارها سختی ها زیرکان

فرهنگ لغت هوشیار

افول

غائب شدن، پنهان شدن

فرهنگ لغت هوشیار

فحول

جمع فحل، گش ها دانایان دلیران جمع فحل نرها گشنها یا فحول شعرا. شاعرانی که چون با شاعران دیگر معارضه کنند چیره شوند چیره دستان در مهاجرت. توضیح در اقرب الموارد فحول الشعراء ضبط کرده، دلیران، نامداران

فرهنگ لغت هوشیار