- حظیره
- کثیف، جای چهار پایان
معنی حظیره - جستجوی لغت در جدول جو
- حظیره
- محوطه، چهاردیواری، مقبره، مکانی برای نگهداری چهارپایان، آغل، حظیرۀ قدس مثلاً بهشت
- حظیره ((حَ رِ))
- محوطه، چهاردیواری، جایی که برای محفوظ ماندن چارپایان از باد و سرما درست کنند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کدسور سور و میهمانی برای خانه نو
شیر با خوراکی است از آرد و شیر و روغن که برای بیمار پزند قطعه حریر، حلوایی رقیق از آرد برنج و مغز بادام و شکر
گور کنده گودال کنده، کاویده، چاه، گریچه (نقب زیرزمین) گودال مغاک، قبر گور، جمع حفایر (حفائر)
خباک آغل، گورستان، پر چین، شوغا جایگاه گوسفندان
مقدمه سپاه
غذایی که از آب، نشاسته، شکر و مغز بادام برای افراد مریض تهیه می شود، قطعۀ حریر، جامۀ ابریشمی
نظیره در فارسی موث نظیر تای مانند، مهتر پیشوای مردم مونث نظیر، جمع نظائر (نظایر)، توضیح در عربی بمعانی دیگر آمده
((حَ رِ))
فرهنگ فارسی معین
قطعه حریر، خوراکی رقیق از آرد برنج، شکر و مغز بادام، معمولاً برای کودکان شیرخوار و بیماران
اثری که در تقلید از اثر شاعر یا نویسندۀ دیگری سروده یا نوشته می شود
زن خوشبخت و گرامی در نزد شوهر
زن برگزیده و عزیز در نزد شوهر، سوگلی
بهشت جنت