جدول جو
جدول جو

معنی حریره

حریره
(حَ رَ)
مرهم رقیق القوام، آردهاله، و آنرا از آرد گندم کنند. (زمخشری). نوعی از طعام که آردی است با شیر و روغن پزند. ج، حریر. (منتهی الارب). در قدیم طعامی بوده است رقیق از آرد و روغن. (بحر الجواهر). حساء و امروز با آرد برنج و شکر و شیر و گاه با کوبیدۀ بادام و شکر و شیر و گاه با نشاسته و شکر و شیر پزند و به اختلاف حریرۀ بادام و حریرۀ آردی و حریرۀ نشاسته ای گویند:
بسا کسا که ندیم حریره و بره است
و بس کسی است که سیری نیابد از ملکش.
ابوالمؤید.
و اذا طحن (السلت) ... و عمل من دقیقه حریره اعنی حساءً خفیفاً... نافع من داءالموم و الهذیان. (ابن البیطار).
- حریرۀ آرد، طعام که از شیر وآرد پزند.
- حریرۀ سیب، از سیب رنده کرده و شکر پزند.
- حریرۀ نشاسته، نشاسته که به آب حل کرده پزندو شکر در آن کرده خورند و بی شکر بدان آهار جامه دهند. آهار. آهر. شو. شوی. آش.
، آب چلو. آشام. آشاب. آبریس، جامۀابریشمین. نوعی از جامۀ ابریشمین. ج، حریر
لغت نامه دهخدا