کنیف. خباک. (اسدی). اصیده. وصیده. شوغا. (صحاح الفرس). شوغاه شتر را. جایگاه گوسفند. جای شتر. شترخان. شوگاه اشتر. (مهذب الاسماء). خوابگاه شتر و گوسفند از نی و شاخ درخت. محوطه ای از خار و چوب و نی که برای حیوان سازند تا از سرما و باد ایمن شود. (اقرب الموارد) : موسی (ع) بدان وقت که شبانی میکرد یک شب گوسپندان را سوی حظیره میراند، وقت نماز بود و شبی تاریک و باران به نیرو آمدی چون بنزدیک حظیره رسید... (تاریخ بیهقی ص 201). ج، حظایر، حظیرات، محوطه ای از چوب: هر یک از افراد امراء و آحاد کبراء حظیرۀ مفرد بنا نهادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 423) ، گور. قبر: تا یکی روزی بیامد با سعود گورها را برف نو پوشیده بود بانگش آمد از حظیرۀ شیخ حی ها انا! ادعوک کی تسعی الی. مولوی. ، جای خرما خشک کردن. جائی که خرما خشک کنند. ج، حظائر، حظار. (اقرب الموارد) ، مال. (منتهی الارب) ، نکدالحظیره، کم خیر. بخیل. (اقرب الموارد) ، حظیرهالقدس، حظیرۀ قدس. بهشت. (دستوراللغه ادیب نطنزی). نامی است بهشت را. (مهذب الاسماء). (اقرب الموارد). نامی از نامهای بهشت. (مهذب الاسماء). میان بهشت. هر جای مقدس و مبارکی