جدول جو
جدول جو

معنی حظیره

حظیره
محوطه، چهاردیواری، مقبره، مکانی برای نگهداری چهارپایان، آغل، حظیرۀ قدس مثلاً بهشت
تصویری از حظیره
تصویر حظیره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حظیره

حظیره

حظیره
محوطه، چهاردیواری، جایی که برای محفوظ ماندن چارپایان از باد و سرما درست کنند
حظیره
فرهنگ فارسی معین

حظیره

حظیره
کنیف. خباک. (اسدی). اصیده. وصیده. شوغا. (صحاح الفرس). شوغاه شتر را. جایگاه گوسفند. جای شتر. شترخان. شوگاه اشتر. (مهذب الاسماء). خوابگاه شتر و گوسفند از نی و شاخ درخت. محوطه ای از خار و چوب و نی که برای حیوان سازند تا از سرما و باد ایمن شود. (اقرب الموارد) : موسی (ع) بدان وقت که شبانی میکرد یک شب گوسپندان را سوی حظیره میراند، وقت نماز بود و شبی تاریک و باران به نیرو آمدی چون بنزدیک حظیره رسید... (تاریخ بیهقی ص 201). ج، حظایر، حظیرات، محوطه ای از چوب: هر یک از افراد امراء و آحاد کبراء حظیرۀ مفرد بنا نهادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 423) ، گور. قبر:
تا یکی روزی بیامد با سعود
گورها را برف نو پوشیده بود
بانگش آمد از حظیرۀ شیخ حی ها
انا! ادعوک کی تسعی الی.
مولوی.
، جای خرما خشک کردن. جائی که خرما خشک کنند. ج، حظائر، حظار. (اقرب الموارد) ، مال. (منتهی الارب) ، نکدالحظیره، کم خیر. بخیل. (اقرب الموارد) ، حظیرهالقدس، حظیرۀ قدس. بهشت. (دستوراللغه ادیب نطنزی). نامی است بهشت را. (مهذب الاسماء). (اقرب الموارد). نامی از نامهای بهشت. (مهذب الاسماء). میان بهشت. هر جای مقدس و مبارکی
لغت نامه دهخدا

حظیره

حظیره
الحظیره. نام شهری از اعمال دجیل بنزدیک حربی، و از آنجا جامه های پنبه ای معروف خیزد که بدیگر جایها برند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حریره

حریره
شیر با خوراکی است از آرد و شیر و روغن که برای بیمار پزند قطعه حریر، حلوایی رقیق از آرد برنج و مغز بادام و شکر
فرهنگ لغت هوشیار

حفیره

حفیره
گور کنده گودال کنده، کاویده، چاه، گریچه (نقب زیرزمین) گودال مغاک، قبر گور، جمع حفایر (حفائر)
فرهنگ لغت هوشیار