جدول جو
جدول جو

معنی حضره - جستجوی لغت در جدول جو

حضره
(حَ ضَ رَ)
جمع واژۀ حاضر
لغت نامه دهخدا
حضره
(حِ رَ)
محضر. حضور، مردی حسن الحضره، مرد که غائبان را به نیکی یاد کند
لغت نامه دهخدا
حضره
بزم آرایی، کناره، آواز خوانی
تصویری از حضره
تصویر حضره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حاره
تصویر حاره
گرم، گرمسیری مثلاً بلاد حاره، در طب قدیم دارای خاصیت گرم مثلاً ادویۀ حاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حفره
تصویر حفره
گودال، سوراخ، قبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاضره
تصویر حاضره
موجود، حاضر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حشره
تصویر حشره
هر یک از جانوران بندپا با سر، سینه، شکم و معمولاً بال و شاخک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضرت
تصویر حضرت
عنوانی احترام آمیز که پیش از نام شخص بزرگ گفته یا نوشته می شود، نزدیکی، قرب، پیشگاه، حضور، پایتخت
حضرت سبحان: خداوند پاک و منزه از هر عیب و نقص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجره
تصویر حجره
اتاقی در مدرسه یا کاروان سرا، غرفه، اتاق، خانه، ناحیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضری
تصویر حضری
کسی که در شهر زندگی می کند، شهرنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضاره
تصویر حضاره
شهر نشینی آبادانی شهر
فرهنگ لغت هوشیار
مونث نضر: شمش تلا شمش زر نضرت در فارسی کشی نرمی تر و تازگی خرمی، فرا خزیستی توانگری شادابی، درخشندگی، زیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضره
تصویر مضره
مضرت در فارسی: زیان رساندن گزند رساندن، زیان گزند آسیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضره
تصویر خضره
سبزی، تیره رنگی در اسپ ، گندمگونی در آدمی، نرمی و نازکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضرت
تصویر حضرت
حضور، غیاب، بحضور، در حضور، غیبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضیره
تصویر حضیره
مقدمه سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
باد سرخ از بیماری ها سرخ باده، سرخ سرک از پرندگان، سرخی، سرخاب غازه سرخی قرمزی، رنگ سرخ قرمز، نوعی آماس در بدن باد سرخ سرخ باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفره
تصویر حفره
گودال، چاله، خندق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشره
تصویر حشره
جنبنده، خزنده، رونده، گزنده، پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبره
تصویر حبره
شادمانی، فراخی، زردی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدره
تصویر حدره
چشم بر جسته، گلمژه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجره
تصویر حجره
پاره زمین دیوار کشیده مسقف، پاره از زمین، غرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاضره
تصویر حاضره
شهر، آبادی، گوش پیل مونث حاضر نسخه حاضره نسخ حاضره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضری
تصویر حضری
ساکن شهر، شهر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تبسیده تفسان، ترب رشتی از گیاهان بر زن کوی مونث جار: ادویه حاره اغذیه حاره، ترب رشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشره
تصویر حشره
((حَ شَ رَ یا رِ))
یک فرد از رده حشرات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجره
تصویر حجره
((حُ رِ))
خانه، اتاق، جمع حجرات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاره
تصویر حاره
((رِّ))
گرم، سوزان، حار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضرت
تصویر حضرت
((حَ رَ))
قرب، حضور، آستانه درگاه، کلمه ای است که برای احترام پیش از نام قدیسان و بزرگان می آید
حضرت عباسی: به حضرت عباس قسم، به صورت راست و درست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضری
تصویر حضری
((حَ ضَ))
شهرنشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حفره
تصویر حفره
((حُ رِ))
گودال، سوراخ، قبر، جمع حفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حفره
تصویر حفره
سوراخ، چاله، گودال، مغاک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حفره
تصویر حفره
Cavity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حفره
تصویر حفره
полость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حفره
تصویر حفره
Hohlraum
دیکشنری فارسی به آلمانی