جدول جو
جدول جو

معنی حضرت - جستجوی لغت در جدول جو

حضرت
عنوانی احترام آمیز که پیش از نام شخص بزرگ گفته یا نوشته می شود، نزدیکی، قرب، پیشگاه، حضور، پایتخت
حضرت سبحان: خداوند پاک و منزه از هر عیب و نقص
تصویری از حضرت
تصویر حضرت
فرهنگ فارسی عمید
حضرت
حضور، غیاب، بحضور، در حضور، غیبت
تصویری از حضرت
تصویر حضرت
فرهنگ لغت هوشیار
حضرت
((حَ رَ))
قرب، حضور، آستانه درگاه، کلمه ای است که برای احترام پیش از نام قدیسان و بزرگان می آید
حضرت عباسی: به حضرت عباس قسم، به صورت راست و درست
تصویری از حضرت
تصویر حضرت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حضری
تصویر حضری
کسی که در شهر زندگی می کند، شهرنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسرت
تصویر حسرت
افسوس خوردن، دریغ خوردن، دریغ، افسوس، دژوان، دژواخ، دژالون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضرت
تصویر مضرت
ضرر، زیان، گزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیرت
تصویر حیرت
سرگشته شدن، سرگردان شدن، سرگشتگی، سرگردانی، آشفتگی
در تصوف از مراحل سلوک که در آن عارف خود را سرگشته می یابد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضرت
تصویر نضرت
تر و تازه و شاداب شدن، شادابی و خرمی گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خضرت
تصویر خضرت
سرسبزی، طراوت، شادابی، شادکامی، کامکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمرت
تصویر حمرت
سرخی، رنگ سرخ،
باد سرخ، سرخ باد، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادرو، باد دژنام، بادشنام، بادژ، بادر، باد ژفا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضارت
تصویر حضارت
شهرنشینی، اقامت در شهر، تمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خضرت
تصویر خضرت
سبزی گندمگونی، رنگ سبز، سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضرت
تصویر نضرت
تازگی، خوبی، شکفتگی روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضرت
تصویر مضرت
گزند، زیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت
تصویر حیرت
بر یک حال ماندن از تعجب چیزی، نامردی، هیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضرات
تصویر حضرات
آقایان، مخدومان، بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضره
تصویر حضره
بزم آرایی، کناره، آواز خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضری
تصویر حضری
ساکن شهر، شهر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمرت
تصویر حمرت
رنگ سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسرت
تصویر حسرت
دریغ، ندامت، پشیمانی، آرمان خوردن، تاسف
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به حضرت غالبا در مورد استناد بایمه و امامزادگان استعمال شود: خرازی حضرتی صحن حضرتی (در مشاهد متبرکه که مانند مشهد قم حضرت عبد العظیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضارت
تصویر حضارت
حاضر آمدن، حاضر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمرت
تصویر حمرت
((حُ رَ))
سرخی، قرمزی، رنگ سرخ، قرمز، نوعی آماس در بدن، باد سرخ، سرخ باد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نضرت
تصویر نضرت
((نَ رَ))
تازگی و شادابی و خرمی (گیاه، انسان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضرت
تصویر مضرت
ضرر رسانیدن، زیان، ضرر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خضرت
تصویر خضرت
((خُ رَ))
سبزی، گندمگونی، رنگ سبز، سبزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضری
تصویر حضری
((حَ ضَ))
شهرنشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حسرت
تصویر حسرت
((حَ رَ))
افسوس، دریغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضارت
تصویر حضارت
((حَ یا حِ رَ))
شهرنشینی، ساکن شدن در شهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضرات
تصویر حضرات
((حَ ضَ))
جمع حضرت، اشخاص حاضر و موجود، برای تعظیم کسان استعمال می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیرت
تصویر حیرت
((حِ رَ))
سرگشتگی، سرگردانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضرتی
تصویر حضرتی
درباری، منسوب به دربار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیرت
تصویر حیرت
شگفتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حسرت
تصویر حسرت
افسوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیرت
تصویر حیرت
Bemusement
دیکشنری فارسی به انگلیسی