جدول جو
جدول جو

معنی حشائش - جستجوی لغت در جدول جو

حشائش
(حَ ءِ)
رجوع به حشایش شود
لغت نامه دهخدا
حشائش
جمع حشیش، سبزک ها، گیاهان خشک
تصویری از حشائش
تصویر حشائش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حشایش
تصویر حشایش
حشیش ها، گیاههای خشک، جمع واژۀ حشیش
فرهنگ فارسی عمید
(حَ ءِ شی ی)
رجوع به حشایشی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
جمع واژۀ حشیش. گیاهان خشک. (منتهی الارب) :
در حشایش چون حشیشی او بپاست
مرغ پندارد که آن شاخ گیاست.
مولوی.
دل ببیند سر بدان چشم صفی
آن حشایش که شد از عامه خفی.
مولوی.
پر گنه باب گشایش میزند
غرقه دست اندر حشایش میزند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جوالی که در آن حشیش باشد
لغت نامه دهخدا
(حُشْ شا)
گردآرندگان حشیش، گیاه شناسان پیله ور. صیدنانی. صیدلانی. عشاب. سحار. شجار. نباتی
لغت نامه دهخدا
(حُ)
حشاشۀرمق، بقیۀ جان در بیمار و جریح. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
نام موضعی. و یوم حشاش، نام یکی از جنگهای عرب است که بدانجا منسوب است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَشْ شا)
آنکه حشیش کشد. آنکه چرس و بنگ کشد، یک تن قرمطی. فاطمی. ملحد. ج، حشاشین. اسماعیلی. سبعی. باطنی. هفت امامی
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
درختان انبوه. و آن را واحد نیست
لغت نامه دهخدا
تصویری از حائش
تصویر حائش
کویکستان، پردیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشاش
تصویر حشاش
آنکه حشیش کشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشاش
تصویر حشاش
جمع کننده یا فروشنده علف خشک، معتاد به حشیش
فرهنگ فارسی معین