جدول جو
جدول جو

معنی حسنقلی - جستجوی لغت در جدول جو

حسنقلی
(حَ سَ قُ)
خلیج حسنقلی، در مشرق بحر خزر واقع است و خط سرحد ایران با شوروی از این نقطه در امتداد مجرای رود اترک شروع می شود
لغت نامه دهخدا
حسنقلی
(حَ سَ قُ)
درجزینی همدانی. درگذشته در کربلا 1311 هجری قمری او راست: الخلل فی الصلاه. (ذریعه ج 7 ص 249)
سومین تن از خانان اوزبک خیوه پس از سلطان حاجی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنبلی
تصویر حنبلی
یکی از چهار مذهب اهل سنت که اساس آن اجتناب از قیاس، تاویل و بدعت است، این مذهب با استیلای طایفۀ وهابی به صورتی تازه در حجاز رواج یافت، هر یک از پیروان این مذهب
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
دهی است از دهستان مایوان حومه شهرستان قوچان. دارای 389 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، مختصر انگور و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
سندل. شهری به هند:
بمردی جهان را گرفته بدست
ورا سندلی بود جای نشست.
فردوسی.
همی خواست فرزانۀ گو که گو
بود شاه و در سندلی پیشرو.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
(فِ قِ)
فنغلی. فسقلی. کوچک و ناچیز. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(غُ قُ)
غنقیلی. بمعنی شلغم است. (دزی ج 2 ص 229). رجوع به شلغم و غنقیلی شود
لغت نامه دهخدا
(فِ قِ)
در تداول عوام، سخت خرد. بسیارکوچک. (یادداشت بخط مؤلف). کوچک و ناچیز. ریز و خرد. (فرهنگ فارسی معین). فسغلی. رجوع به فسغلی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
کنایت از همسایه ای که همواره مواظب و ملازم همسایه باشد. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نَ)
منسوب به حسنک: رسمهای حسنکی، رسمهای ظالمانه: رسمهای حسنکی را بردارند. (تاریخ بیهقی ص 36 و 402)
لغت نامه دهخدا
(حَسَ)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه 22هزارگزی باختر هشتیان 14هزارگزی جنوب راه ارابه رو قلعۀ رش بالا و 4هزارگزی مرز ترکیه. کوهستانی، سردسیر. سکنۀ آن 63 تن سنی کرد. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 175)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ وی)
نسبت است به حسنویه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَمْ بَ)
منسوب به حنبل. رجوع به حنبل شود، مذهب حنبلی. یکی از چهار مذهب اهل سنت منسوب به امام حنبل، احمد بن محمد بن حنبل. ج، حنابله، کسی که پیروی امام احمد بن محمد بن حنبل را کند. (ناظم الاطباء) :
حنبلی چون دید خشمت چشم او شد همچو سیم
اشعری چون دید رایت روی او شد همچو زر.
سنایی.
رجوع به حنبل شود
لغت نامه دهخدا
(سُمْ بُ)
نام نوایی از موسیقی. (بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حِلْ لی)
ابن علی بن داود، معروف به ابن داود حلی (647- 710 هجری قمری). او راست: ’اکلیل الناجی’ در عروض. و یازده کتاب دیگر او در هدیهالعارفین (ج 1 ص 283) یاد شده ولیکن نام او را به غلط حسین آورده، و نامی از کتاب رجال او نیاورده است و گویا این اشتباه را اسماعیل پاشا از قصص العلماء (ص 303) گرفته باشد. وی کتابی بزرگ در رجال دارد که در ذریعه (ج 10 ص 84) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ قُ)
ابن علی بن حسن بن عبدالملک قمی. وی در 865 هجری قمری کتاب تاریخ قم حسن بن محمد بن حسین را به فارسی ترجمه کرد. و نسخۀ ترجمه بوسیلۀ سیدجلال تهرانی در 1353 هجری قمری در تهران چاپ شد. مترجم، این کتاب را به دستور خواجه فخرالدین ابراهیم بن خواجه عمادالدین محمود وزیر بن الصاحب خواجه شمس الدین محمد بن علی صفی به فارسی گردانیده است. و چون نسخۀ عربی این کتاب در دست نیست سید حسون براقی بخشی از آن را به عربی گردانیده است. (ذریعه ج 3 صص 276 -278)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ / سِ قُ)
آقا حسینقلی، اصطلاحی است در موسیقی. رجوع به آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه در 10هزارگزی شمال خاوری نقده و چهارهزاروپانصدگزی خاور شوسۀ نقده به ارومیه. جلگه، معتدل، مالاریایی. سکنۀ آن 862 تن شیعۀ ترک زبان. آب آن از رود گدار. محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است جزء دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه. واقع در 27 هزارگزی جنوب خاوری شاهین دژ و 7/5 هزارگزی شمال ارابه رو شاهین دژ به تکاب. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل و سالم. دارای 199 تن سکنه که سنی مذهب و کردزبانند. آب آنجا از چشمه سار و محصول غلات و بادام و کرچک است. اهالی با کشاورزی و گله داری گذران می کنند و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حِسْ سِ نَ)
مورمور شدن. احساس مورمور. گزگز. حالت سوزن سوزن شدن
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ عَ)
ده کوچکی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. ناحیه ای است واقع در 25هزارگزی جنوب باختری باغ ملک و سه هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفتگل به رامهرمز. دارای 25 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ لُدْ دی)
ابن محمود مقدسی شافعی. درگذشتۀ پیرامن 1100 هجری قمری او راست: ’حاشیه بر شرح مفتاح’ و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 295)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستقلی
تصویر مستقلی
به پشت خوابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنقلی
تصویر غنقلی
یونانی تازی گشته شلغم شلغم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنقلی
تصویر فنقلی
پارسی است ک فینگلی کوچولو نوزاد گاو کوچک و ناچیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنبلی
تصویر حنبلی
منسوب بفرقه حنبلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنقیل
تصویر سنقیل
فرمخورک از پرند گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقلی
تصویر منقلی
اپیونی افیونی منسوب به منقل، مبتلی بکشیدن تریاک تریاکی عملی
فرهنگ لغت هوشیار
کرسی را گویند که کفش و پای افزار بر بالای آن گذارند، چهار پایه پشتی دار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است فسغلی کوچولو ریزه، آغوزه از پرندگان کوچک و ناچیز ریز و خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقلی
تصویر منقلی
((مَ قَ))
منسوب به منقل، تریاکی، عملی، کسی که معتاد به کشیدن تریاک باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسقلی
تصویر فسقلی
((فِ سْ قِ))
کوچک، ریز اندام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فنقلی
تصویر فنقلی
((فِ نْ قِ))
کوچک، ریز اندام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنبلی
تصویر حنبلی
((حَ بَ یّ))
منسوب به فرقه حنبلیه از فرق مهم اهل سنت
فرهنگ فارسی معین