- حسران
- دریغ، خوار
معنی حسران - جستجوی لغت در جدول جو
- حسران ((حَ))
- آن که حسرت برد، افسوس خور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منع، بازداشت
شمردن، حساب کردن پنداشتن، گمان بردن پنداشتن، گمان بردن
جمع احمر، سرخرویان، بی زینگان
ترخون ترخان از گیاهان پوست پیل فارسیان} حور {را به گونه تک به کار برند و به شیوه پارسی رمن گردانند زنان بهشتی فرشتگان زمینی پریرویان
سرگشته، فرومانده
کمی و نقصان، زیانکاری
طلا و نقره، سیم و زر
گمان کردن، ظن بردن، پنداشتن
ضرر کردن، زیان دیدن، زیانکاری
سرگشته، سرگردان
تشنه، عطشان
بسیار نیکو و خوب
خوبیها، نیکویی ها، جمع واژۀ حسن، حسن، جمع واژۀ حسنه، حسنه
بزرگان، رؤسا