جدول جو
جدول جو

معنی حرمازی - جستجوی لغت در جدول جو

حرمازی
حسن بن علی اعرابی بدوی راویه، مکنی به ابی علی. او به بصره آمد و در آنجا اقامت گزید. از اوست: کتاب خلق الانسان. (ابن الندیم). و در جای دیگر ابن الندیم در تحت کلمه حرمازی مطلق گوید: او را پنجاه ورقه شعر است. و ظاهراً این شاعر همان مؤلف کتاب خلق الانسان است. و در بعض کتب لغت آمده است که حرمازی از قدماء لغویین بصره است. و ابوریحان بیرونی در فصل اسماء اللاّلی و صفاتها (الجماهر چ حیدرآباد ص 107) گوید: و قال الحرمازی فی توأم انه قصبه عمان مما یلی الساحل و صحار مما یلی الجبل علی طرق المفازه و بینهما عشرون فرسخاً. و از این نقل ظاهر میشود که حرمازی کتاب دیگری هم در مطلق لغات یا اعلام جغرافیائی داشته است و توأمیه نامی از نامهای لؤلؤ است منسوب به این قصبه
سمعانی گوید: هذه النسبه الی... و هو ابوذروه الحرمازی. یعد فی الصحابه. ذکره ابوبشر الدولابی فی کتاب الاسماء و الکنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سربازی
تصویر سربازی
سپاهیگری، مربوط به سرباز مثلاً لباس سربازی، دلاوری، شجاعت، فداکاری، جانبازی
فرهنگ فارسی عمید
(حَرْ را)
منسوب است به حراز که جد ابوالحسن محمد بن عثمان حراز بغدادی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَرْ را)
عمل حرّاز. کار آنکه دید زند. شغل آنکه تخمین کند
لغت نامه دهخدا
(حَرْ را)
عبدالرحمان بن عبدالله بن داود بن ابراهیم خولانی یمنی. متوفی 1003 هجری قمری او راست: تعبیر قرآن و رسالۀ نظر باجنبیه. (هدیه العارفین ج 1 ص 547)
احمد بن محمد بن عیسی حرازی ابوالعباس یمنی که در 689 هجری قمری درگذشته. کتبی بر طریقۀ اشاعره دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 100 از قلادهالنحر)
عبدالله بن یزید لعقی یمنی. فقیه متوفی پیرامون 505 هجری قمری او راست: ’سبعالوظائف’ در اصول دین. (هدیه العارفین ج 1 ص 453)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حراز، بطنی از ذی کلاب بن حمیر. (سمعانی). و رجوع به حرازه شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ زی ی)
محمد بن فضل. محدث است و ابوحفص شاهین از او روایت کند. در فرهنگ اسلامی، محدث به کسی اطلاق می شود که در نقل و بررسی احادیث پیامبر اسلام تخصص دارد. این افراد در جمع آوری، تصحیح و تجزیه و تحلیل روایات پیامبر (ص) نقش ویژه ای دارند و در فرآیند بررسی حدیث به گونه ای عمل می کنند که احادیث صحیح به طور دقیق به نسل های بعدی منتقل شود. به همین دلیل، محدثان از جایگاهی خاص در تاریخ اسلام برخوردارند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از سربازی
تصویر سربازی
جانفشانی کردن، تا پای جان در رزم ایستادن، جان باختن
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کرمان: از مردم کرمان اهل کرمان: شاه نعمه الله کرمانی، ساخته و پرداخته کرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرماهی
تصویر سرماهی
مقرری که در سر هر ماه به نوکر دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرمازو
تصویر کرمازو
یکی از گونه های بلوط است که بنام محلی پالط نیز خوانده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماهی
تصویر پرماهی
حالت بدری امتلا قمر استقبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اومازی
تصویر اومازی
خر خیر از گیاهان خرخیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحمانی
تصویر رحمانی
مینوی خدایی منسوب به رحمان خدایی ربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمالی
تصویر ارمالی
چوبی است شبیه بقرفه و دارچین بسیار خوشبو و در هند و یمن روید
فرهنگ لغت هوشیار
اولین مدفوعی که از شکم نوزاد بیرون می آید و رنگ آن سیاه و قهوه ای تیره است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
فرمانبر، مطیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرماهی
تصویر سرماهی
((سَ))
ماهیانه، شهریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرمانی
تصویر آرمانی
ایده آل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
آمرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
Curative, Remedial, Therapeutic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
curatif, réparateur, thérapeutique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
curativo, remedial, terapéutico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
औषधीय , उपचारात्मक , चिकित्सीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
penyembuhan, remedial, terapeutik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
การรักษา , การรักษา , การรักษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
geneeskundig, genezend, therapeutisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
curativo, corretivo, terapêutico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
curativo, correttivo, terapeutico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
治疗的 , 补救的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
leczniczy, terapeutyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
лікувальний , лікувальний , терапевтичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
heilend, therapeutisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
целебный , исправительный , терапевтический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
מרפא , ריפוי , תרפויטי
دیکشنری فارسی به عبری