معنی حرقی در لغت نامه دهخدا

جابر بن زید یحمدی ازدی حرقی جوفی، مکنی به ابوالشعثاء. یکی از أئمۀ سنت و از یاران عبدالله بن عباس است. اصل او از حرقه ناحیه ای به عمان است و او راجوفی نیز گویند، چه مدتی در ’درب الجوف’ بصره سکونت داشت. از ابن عباس روایت دارد، و عمر بن دینار از وی روایت کند. در 93 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان)

معنی حرقی در لغت نامه دهخدا

نسبت است به حرقه، قبیله ای از همدان. (سمعانی)

معنی حرقی در لغت نامه دهخدا

جَمعِ واژۀ حَریق. (منتهی الارب)

معنی حرقی - جستجوی لغت در جدول جو

حرقی

لغت نامه دهخدا

حرقی

لغت نامه دهخدا

حرقی

لغت نامه دهخدا

حریق

آتش سوزی، آتش گرفتن دکان، خانه یا جای دیگر به صورت ناخواسته، حریق

فرهنگ فارسی عمید

حرقت

حرارت، گرمی، سوزش، سوختگی

فرهنگ فارسی عمید

قرقی

پرنده ای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکه های حنایی، بسیار چالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر و سایر پرندگان کوچک است، قوش، باشه، سیچغنه، باشق، بازک، واشه، بازکی

پرنده ای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکه های حنایی، بسیار چالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر و سایر پرندگان کوچک است، قوش، باشِه، سیچُغَنِه، باشَق، بازَک، واشِه، بازَکی

فرهنگ فارسی عمید

ترقی

بر شدن، بالا رفتن، بلند شدن، به درجۀ بلند رسیدن

فرهنگ فارسی عمید

حربی

مربوط به جنگ، جنگی، در حال جنگ
جنگنده
در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور

فرهنگ فارسی عمید

حرقفی

مربوط به استخوان لگن خاصره

فرهنگ فارسی عمید

حرقت

حرارت، گرمی، سوزش

فرهنگ لغت هوشیار

حمقی

جمع احمق، گولان جمع احمق کم خردان، بیخردان

فرهنگ لغت هوشیار

حلقی

گلویی

فرهنگ لغت هوشیار

ترقی

بلند شدن، پیشرفت

فرهنگ لغت هوشیار

حرقفی

بر لگن استخوان بالایی لگن بزرگترین استخوان از سه استخوانی که استخوان خاصره را تشکیل میدهند. این استخوان در بالا و خارج استخوان خاصره قرار دارد و در دوره جنینی از دو استخوان دیگر تشکیل دهنده خاصره کاملا جدا است. توضیح برای شناختن مکان استخوان حرقفی بشکل استخوان خاصره مراجعه شود

فرهنگ لغت هوشیار

حرقه

سوزش سوختگی، گرمی تفسیدگی

فرهنگ لغت هوشیار

حربی

منسوب به حرب جنگی: کوس حربی، جنگنده رزمنده مرد حربی، یا کافر حربی. یا کافر حربی. کسی که اهل کتاب (مسلمان مسیحی یهودی زردشتی) نباشد، درین صورت مسلمانان او را بقبول اسلام دعوت کنند و در صورت عدم قبول با او میجنگند و او را میکشند، گوشه ای از ماهور، گوشه ای در راست پنجگاه

فرهنگ لغت هوشیار

ارقی

شیرخشت

فرهنگ لغت هوشیار

غرقی

جمع غریق، فرو شدگان غوته خوردگان تکابیدگان جمع غریق. یا ارث غرقی و مهدوم علیهم. غرق شدگان و مهدوم علیهم از همدیگر ارث می برند در صورتی که ایشان (یا یکی از ایشان) مالی داشته و حق توارث داشته باشند و تقدم مرگ هیچ معلوم نگردد. زحمتی که در نگاهداری از آفت سیل محتمل شوند، دخول: نگاهی می توان کردن از غرقی بتر باشد

فرهنگ لغت هوشیار

قرقی

ترکی واشک (گویش مازندراین) قرغوی از پرندگان پرنده ایست شکاری از دسته بازها که جثه اش از باز معمولی (قوش) کوچکتر است و پرهای پشتش قهوه یی و پرهای شکمش روشن و مایل بخاکستری است و رنگ پرهای دمش متناوبا قهوه یی روشن و سیر خاکستری است. در حدود 40 گونه از این پرنده شکاری ناشناخته شده که در سراسر کره زمین زندگی می کنند. قرقی با وجود کوچکی جثه بسیار تیزپر و چابک است. چون مرتبا بجوجه دیگر پرندگان یا تخم آنها حمله می کنند و همچنین آفت پرندگان کوچک از قبیل گنجشک و کبوتر است جزو پرندگان مضر و زیان آور محسوب می شود و بهمین جهت بمنظور حفظ نسل پرندگان مفید این پرنده را شکار می کنند

فرهنگ لغت هوشیار