نامی از نامهای زنان عرب و از جمله زوجه فرزدق که او به وی تشبیب کند. وی دخت زیق بن بسطام بن قیس بن مسعود از بنی ذهل بن شیبان است. داستان او و فرزدق و جریر در النقائض صص 803- 819 آمده است. (حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 173)
نامی از نامهای زنان عرب و از جمله زوجه فرزدق که او به وی تشبیب کند. وی دخت زیق بن بسطام بن قیس بن مسعود از بنی ذهل بن شیبان است. داستان او و فرزدق و جریر در النقائض صص 803- 819 آمده است. (حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 173)
مؤنث أدرد. بی دندان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، درد. (از اقرب الموارد) ، ناقه درداء، ماده شتر کلان سال، یا آنکه دندانهایش از پیری به بن دندان نشسته باشد. (منتهی الارب). ناقه ای که هنگام گاز گرفتن دندانهای خود را به ’دردر’ و بن دندان میرساند. (از اقرب الموارد). و رجوع به درد شود
مؤنث أدرد. بی دندان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، دُرْد. (از اقرب الموارد) ، ناقه درداء، ماده شتر کلان سال، یا آنکه دندانهایش از پیری به بن دندان نشسته باشد. (منتهی الارب). ناقه ای که هنگام گاز گرفتن دندانهای خود را به ’دردر’ و بن دندان میرساند. (از اقرب الموارد). و رجوع به دَرَد شود
ریگ توده ای بوده است مر عرب را. (از منتهی الارب). - ابوالدرداء و ام الدرداء، از صحابیان بوده اند. رجوع به ابولدرداء و ام الدرداء در ردیفهای خود شود. ، کتیبه و سپاهی بوده است عرب را. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
ریگ توده ای بوده است مر عرب را. (از منتهی الارب). - ابوالدرداء و ام الدرداء، از صحابیان بوده اند. رجوع به ابولدرداء و ام الدرداء در ردیفهای خود شود. ، کتیبه و سپاهی بوده است عرب را. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
دختر تابان رخسار. (از منتهی الارب) ، زن که بر زانوی و فرجش موی نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درخت بی برگ. (منتهی الارب) (دستور الاخوان). خرمابن بی برگ. (مهذب الاسماء) ، زمین بی نبات. (مهذب الاسماء). ریگستانی گسترده و بی گیاه. (منتهی الارب). ریگ هموار بی نبات. (دستور الاخوان) ، مادیانی که گرداگرد سم وی موی نباشد. (ناظم الاطباء). ج، مرادی
دختر تابان رخسار. (از منتهی الارب) ، زن که بر زانوی و فرجش موی نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درخت بی برگ. (منتهی الارب) (دستور الاخوان). خرمابن بی برگ. (مهذب الاسماء) ، زمین بی نبات. (مهذب الاسماء). ریگستانی گسترده و بی گیاه. (منتهی الارب). ریگ هموار بی نبات. (دستور الاخوان) ، مادیانی که گرداگرد سم وی موی نباشد. (ناظم الاطباء). ج، مرادی
لاغر کردن. (منتهی الارب) ، اردام سحاب، ساکن و برجای ماندن ابر. (منتهی الارب) ، همیشه شدن. اردام حمّی ̍، بر جای و لازم ماندن تب. پیوسته شدن تب. (تاج المصادر بیهقی) ، اردام شجر، سبز شدن و برگ برآوردن پس از آنکه خشک بود. برگ آوردن و سبز گردیدن درخت بعد خشکی. (منتهی الارب) ، اردام بعیر، بپا زدن شتر را تا تیز رود
لاغر کردن. (منتهی الارب) ، اردام سحاب، ساکن و برجای ماندن ابر. (منتهی الارب) ، همیشه شدن. اردام حُمّی ̍، بر جای و لازم ماندن تب. پیوسته شدن تب. (تاج المصادر بیهقی) ، اردام شجر، سبز شدن و برگ برآوردن پس از آنکه خشک بود. برگ آوردن و سبز گردیدن درخت بعد خشکی. (منتهی الارب) ، اردام بعیر، بپا زدن شتر را تا تیز رود
جمع واژۀ ردی ّ، اردان قمیص، ردن ساختن پیرهن را. ردن ساختن برای پیراهن. (منتهی الارب). آستین کردن جامه را. طراز آستین کردن جامه را. جامه را بن آستین کردن
جَمعِ واژۀ رَدی ّ، اردان قمیص، رُدن ساختن پیرهن را. ردن ساختن برای پیراهن. (منتهی الارب). آستین کردن جامه را. طراز آستین کردن جامه را. جامه را بُن آستین کردن