- حرام
- نابایسته، ناروا، ناشایست
معنی حرام - جستجوی لغت در جدول جو
- حرام
- منع کردن، ممنوع کردن چیزی را، ناروا شدن، حرام بودن
- حرام
- امری که به جا آوردنش گناه است، ناروا، آنچه خوردنش در شرع اسلام منع شده است، احرام بسته، حرمتدار
- حرام ((حَ))
- ناروا، ناشایست، کاری که اسلام از نظر شرعی آن را منع کرده و ارتکاب آن گناه باشد، مقابل حلال، ضایع، تباه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دزد راهزن منسوب به حرام حرامکار، دزد راهزن
دزد، راهزن
حرام بودن، نوشیدنی الکلی، حرامی کردن مثلاً مرتکب شدن فعل حرام
آهنگ حج کردن، بحرمت شدن، در حرمتی که هتک آن روا نیست درآمدن، حرم وحریم
بر خود حرام کردن بعضی چیزها و کارهای حلال چند روز پیش از زیارت کعبه، کنایه از دو تکه جامۀ نادوخته که در ایام حج یکی را به کمر می بندند و دیگری را به دوش می اندازند
احرام بستن: جامۀ احرام پوشیدن و نیت حج کردن و به سوی کعبه رفتن
احرام بستن: جامۀ احرام پوشیدن و نیت حج کردن و به سوی کعبه رفتن
جمع حرم، جمع حریم
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
آهنگ حج کردن، در حرم درآمدن، مجازاً دو تکه لباس نادوخته که در ایام حج یکی را به کمر بندند و دیگری را بر دوش اندازند
گرمابه
پامال
پر چونه، پر گفتار
فروش ویژه
نمایشنامه و داستانی که موضوع آن غم انگیز و شادی بخش باشد زشت رفتار، قبیح
آرامش، ثبات، سکون
آماس زهدان
چراگاه علفزار
گشادگی، سوی، بانگ مرغان سو سوی
تشنه، عطشان
خونگیر
تاکی، تا چند
جنب جنبش
سوزنده
واتگر زبان آور پر چانه حراف از ساخته های فارسی گویان است. پر گوی پر چانه، ناطق زبان آور. توضیح این کلمه در کتب لغت عربی نیامده
اشنان فروش، آهک پز
جمع حریص
جمع حارس پاسبانان نگاهبانان