جمع واژۀ حربه. (منتهی الارب) : راهی بریده ام که درختان او ز خار همچون مبارزانی بودند باحراب. مسعودسعد. ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی ص 355). زوابل صعاد از مناهل اکباد سیراب میکردند و به مناصل حراب مفاصل حراب فرومیگشودند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی ص 227) ، جمع واژۀ حرب، به معنی کارزار. (غیاث)
جَمعِ واژۀ حربه. (منتهی الارب) : راهی بریده ام که درختان او ز خار همچون مبارزانی بودند باحراب. مسعودسعد. ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی ص 355). زوابل صعاد از مناهل اکباد سیراب میکردند و به مناصل حراب مفاصل حراب فرومیگشودند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی ص 227) ، جَمعِ واژۀ حرب، به معنی کارزار. (غیاث)
تحارب. حرب. احتراب. محاربت. جنگ: ای بسا مرد شجاع اندر حراب که ببرد دست یا پایش ضراب. مولوی. با خیال دزد میکرد او حراب. مولوی. من چو تیغ و آن زننده آفتاب مارمیت اذ رمیت در حراب. مولوی
تحارب. حرب. احتراب. محاربت. جنگ: ای بسا مرد شجاع اندر حراب که ببرد دست یا پایش ضراب. مولوی. با خیال دزد میکرد او حراب. مولوی. من چو تیغ و آن زننده آفتاب مارمیت اذ رمیت در حراب. مولوی
احراب نخل، شکوفه آوردن خرمابن، ایرانیان. ابن الفقیه در کتاب البلدان ص 317 گوید: امّا ایرانیان در ایّام گذشته از جهت وسعت مملکت و کثرت اموال و شدّت شوکت بر عموم ملل برتری داشتند و عرب ایشان را احرار می گفتند، به این جهت که دیگران را به اسیری و استخدام میگرفتند، ولی کسی دیگر نمی توانست ایشان را اسیر کند یا بخدمت خود بیاورد. چون خداوند عزّ و جل ّ اسلام را فرستاد، شوکت ایشان درهم شکست و پراکندگی کلی در کارشان راه یافت. و در عهد اسلام از آن جماعت، بزرگی نماند که قابل ذکر باشد مگر عبداﷲ بن المقفّع و فضل بن سهل... بنوالأحرار. و رجوع به کلمه آزاده و بنوالاحرار و احرارالفارس در همین لغت نامه شود، احرار بقول، تره های تنک و رقیق. سبزی های خوردنی. مقابل ذکور بقول. و رجوع به احرارالبقول شود
احراب نخل، شکوفه آوردن خرمابن، ایرانیان. ابن الفقیه در کتاب البلدان ص 317 گوید: امّا ایرانیان در ایّام گذشته از جهت وسعت مملکت و کثرت اموال و شدّت شوکت بر عموم ملل برتری داشتند و عرب ایشان را احرار می گفتند، به این جهت که دیگران را به اسیری و استخدام میگرفتند، ولی کسی دیگر نمی توانست ایشان را اسیر کند یا بخدمت خود بیاورد. چون خداوند عزّ و جل ّ اسلام را فرستاد، شوکت ایشان درهم شکست و پراکندگی کلی در کارشان راه یافت. و در عهد اسلام از آن جماعت، بزرگی نماند که قابل ذکر باشد مگر عبداﷲ بن المقفّع و فضل بن سهل... بنوالأحرار. و رجوع به کلمه آزاده و بنوالاحرار و احرارالفارس در همین لغت نامه شود، احرار بقول، تَره های تُنُک و رقیق. سبزی های خوردنی. مقابل ذکور بقول. و رجوع به احرارالبقول شود