- حر
- آزاد، جوانمرد، کریم گرما، حرارت گرما، حرارت
معنی حر - جستجوی لغت در جدول جو
- حر
- آزاد، آزاده، آزادمرد، کریم، جوانمرد، برگزیده
- حر ((حَ ر یا رّ))
- گرما، گرمی
- حر ((حُ ر یا رّ))
- آزاده، آزاده مرد
- حر
- گرما، گرمی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هماورد، هم آورد
آزمند، آزوند
ابریشم، پرنیان
پامال
پرده سرا
آزرم، آبرو، ارزش، ارج
پرده سرا
جنبش، جنبه
چیره دست، پیشه کاری
پیشه، شگرد
سخن گفتن
پیوند واژه
سخن نادرست
افزون واژه
سخن، بندواژه، وات، واج
آزوند بودن
نابایسته، ناروا، ناشایست
پر چونه، پر گفتار
نگهبانی، پاسبانی، پاسداشت
گرمایشی
سوز، گرما
فروش ویژه