- حدبه
- کوژ پشتی، پشته گوژ پشتی، بر آمدگی (در زمین و مانند آن)
معنی حدبه - جستجوی لغت در جدول جو
- حدبه
- گوژ، برآمدگی، برجستگی در پشت، برآمدگی در زمین، کار دشوار
- حدبه ((حَ یا حُ دَ بَ))
- گوژپشتی، برآمدگی (در زمین و مانند آن)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث محدب
آلت حرب و جنگ، سلاح، جوبدستی و غیره
زغن از پرندگان
حاجبی و دربانی
کاسه چشم، سیاهی چشم
چشم بر جسته، گلمژه
مزد، ثواب، شمردن، حساب، امید مزد و ثواب
مدتی از روزگار، سال
شنبلید شنبلیله، سیاهی، خوراک زایو مسابقه اسب دوانی، اسبان مسابقه. شنبلیله
نوعی بیماری که بگونه دانه های سرخ و باریک و سوزنده بر بدن پدید آید
جاور (حالت)، اندوه، نیاز
اجر، ثواب، مزد، امید مزد و ثواب از خداوند
گروه اسبان که در مسابقۀ اسب دوانی شرکت کنند، اسب هایی که برای شرکت در اسب دوانی از هر جا بیاورند و آماده کنند
وسیله یا عملی که از آن برای رسیدن به هدف استفاده می کنند، آلت جنگ مانند شمشیر، خنجر و سرنیزه، سلاح
گریه بر مرده و ذکر خوبی ها و صفات نیکوی او، زاری و شیون
ندبه کردن: زاری و شیون کردن
ندبه کردن: زاری و شیون کردن
سیاهی چشم، مردمک چشم، حفره ای که چشم در آن جا دارد، کاسۀ چشم
گریه و زاری و شیون
خرخاکی
نوعی بیماری عفونی که از طریق غذای آلوده منتقل می شود و به دستگاه گوارش صدمه می زند، تیفوئید
حشره ای خاکستری رنگ با پاهای بسیار ریز که در جاهای نمناک پیدا می شود، پرپا، خرخاکی
شنبلیله، گیاهی علفی و یک ساله، با شاخه های نازک و گل های زرد که به عنوان سبزی خوراکی و معمولاً به صورت پخته مصرف می شود، شملید، شنبلید، شلمیز
زمین بلند
تکی
دانه، یک تخم
ظرف چرمی یا فلزی که در آن روغن یا چیز دیگر بریزند
زمین بلند، زمین مرتفع، تپه، موج آب
یک دانه، یک حب، واحد اندازه گیری وزن به مقدار وزن یک یا دو جو، شش یک عشر دینار، شش یک دانگ
حبۀ دل: سویدا، خال یا نقطۀ سیاهی در دل که محل احساسات است،برای مثال بدان خردی که آمد حبۀ دل / خداوند دوعالم راست منزل (شبستری - ۸۹)
حبۀ دل: سویدا، خال یا نقطۀ سیاهی در دل که محل احساسات است،