جدول جو
جدول جو

معنی حجیف - جستجوی لغت در جدول جو

حجیف
(حَ)
آوازی که از جوف برآید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنیف
تصویر حنیف
(پسرانه)
درست و پاک، راستین، خداپرست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
راست، مستقیم، ثابت و پایدار در دین، کسی که متمسک به دین اسلام یا در ملت ابراهیم و موحد باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجیب
تصویر حجیب
پرده، چیزی که برای جلوگیری از نور جلو پنجره یا در نصب می کند برای مثال چون دیگران ز دل نروی گر روی ز چشم / کاندر میان جانی و از دیده در حجیب (سعدی۲ - ۳۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصیف
تصویر حصیف
خردمند و نیکورای، عاقل، دانا، خردپیشه، صاحب خرد، خردور، داناسر، خردومند، فرزان، متدبّر، لبیب، راد، اریب، پیردل، فروهیده، متفکّر، بخرد، فرزانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجیز
تصویر حجیز
حجاز، برای مثال شاهدان می کنند خانۀ زهد / مطربان میزنند راه حجیز (سعدی۲ - ۴۶۱)، شمس حق و دین بتاب بر من و تبریزیان / تا که ز تف تموز سوزد پردۀ حجیز (مولوی۲ - ۴۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلیف
تصویر حلیف
هم عهد، هم پیمان، هم سوگند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
دارای حجم، پرحجم، بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حشیف
تصویر حشیف
شندره: کهن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیف
تصویر حلیف
هم سوگند، هم قسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
مستقیم، ثابت و پایدار در دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیف
تصویر حصیف
مرد خردمند و نیکو رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجیف
تصویر خجیف
لاغر، نحیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجیف
تصویر تجیف
مردار گشتن، بویناکی مردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریف
تصویر حریف
تیز، تند، زبان گز هم پیشه، همکار، هم حرف هم پیشه، همکار، هم حرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجیب
تصویر حجیب
پرده از حجاب ساخته شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
ستبر، کلفت، ضخیم، گنده، هنگفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیف
تصویر رجیف
به لرزه در آمدن زمین تنبیدن تنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجیف
تصویر عجیف
لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجیج
تصویر حجیج
((حَ))
جمع حاج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
((حَ))
دارای حجم، جسمی که حجمش زیاد باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصیف
تصویر حصیف
((حَ))
خردمند، درست رای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
((حَ نِ))
راست، مستقیم، معتقد به اسلام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حریف
تصویر حریف
((حَ))
هم پیشه، همکار، هماورد، هم پیاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلیف
تصویر حلیف
((حَ))
هم عهد، هم سوگند، یار، دستیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
گنجا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حریف
تصویر حریف
هماورد، هم آورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حریف
تصویر حریف
Opponent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
Bulky, Voluminous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حریف
تصویر حریف
соперник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
громоздкий , объемный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حریف
تصویر حریف
Gegner
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
klobig, voluminös
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حریف
تصویر حریف
супротивник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
громіздкий , об'ємний
دیکشنری فارسی به اوکراینی