- حجنه (حُ نَ)
کژی. (منتهی الارب). اعوجاج. کجی: حجنه المغزل، آهنی کج که بر سردوک باشد و نخی که میریسند، بدان آویخته شده و درازمیگردد. (منتهی الارب). آهن کژ در سر جلک. ج، حجن. (مهذب الاسماء). آهن سر دوک، حجنه الثمام، برگ گیاه یز. (منتهی الارب). بار درخت یز. (مهذب الاسماء). و آن گیاهی است پرخار. (آنندراج). حجنه
