جدول جو
جدول جو

معنی حجب - جستجوی لغت در جدول جو

حجب
منع کردن وارث از ارث به واسطۀ وجود وارث دیگر چنان که نوه با بودن فرزند ارث نمی برد
حجب حرمان: در فقه حجبی که در آن، وارث از تمام ارث منع شود
حجب نقصان: در فقه حجبی که در آن، وارث از قسمتی از ارث منع شود
تصویری از حجب
تصویر حجب
فرهنگ فارسی عمید
حجب
شرم، حیا
تصویری از حجب
تصویر حجب
فرهنگ فارسی عمید
حجب
حجاب ها، پرده ها، جمع واژۀ حجاب
تصویری از حجب
تصویر حجب
فرهنگ فارسی عمید
حجب
(حَ جَ)
مجرای نفس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حجب
(حَ جِ)
پشته. (منتهی الارب). المه. اجمه
لغت نامه دهخدا
حجب
(حُ جُ)
جمع واژۀ حجاب. (ترجمان عادل بن علی) پرده ها:
دیده ها باید سبب سوراخ کن
تا حجب را برکند از بیخ و بن.
مولوی.
- حجب فوق دماغ
لغت نامه دهخدا
حجب
(اِ لِ)
بازداشتن. (زوزنی) (تاج المصادربیهقی) (دهار). منع. حجاب. حجابت. در پرده کردن. پوشیدن:
حجب این خورشید هم نور رب است
بی نصیب از وی خفاش است و شب است.
مولوی.
، بازداشتن از درآمدن. (منتهی الارب). کم کردن حصۀ وارث یا محروم گردانیدن وارث از حصه. (منتهی الارب). جرجانی گوید: فی اللغه المنع و فی الاصطلاح منع شخص معین میراثه اما کله او بعضه بوجود شخص آخر، و یسمی الاول حجب حرمان و الثانی حجب نقصان. (تعریفات ص 56).
تهانوی گوید: بالفتح و سکون الجیم کما فی منتخب اللغه، المنع و شرعاً منع شخص معین عن میراثه. اما کله او بعضه بوجود شخص آخر. و هو نوعان حجب نقصان و هو حجب عن سهم اکثر الی سهم اقل و هو لخمسه نفر: للزوجین و الام و بنت الابن والاخت لاب و حجب حرمان و هو ان یحجب عن المیراث بالمره فیصیر محروماً بالکلیه. والورثه فیها فریقان فریق لایحجبون بحال البته بهذا الحجب و هم سته. الابن، والاب، و الزوج و البنت و الزوجه والام. و فریق یرثون بحال و یحجبون بهذا الحجب بحال، و هم غیر هؤلاء السته من الورثه. سواء کانوا عصبات او ذوی الفروض. کذا فی الشریفی. او ذوی الارحام علی مایدل علیه ماوقع فی ’فتاوی عالمگیری’ حیث قال و انمایرث ذووالارحام اذا لم یکن احد من اصحاب الفرائض ممن یرد علیه و لم یکن عصبه. و اجمعوا علی ان ذوی الاحارم لایحجبون بالزوج و الزوجه، ای یرثون معهما فیعطی للزوج و الزوجه نصیبه. ثم یقسم الباقی بینهم - انتهی. فان قلت فریق لایحجبون بحال لایکون من باب الحجب فلم ذکرفی الحجب، قلنا لما توقف علم المحجوب من غیر المحجوب، احتیج الی ذکره و هذا کما یقال: الناس فی خطابات الشرع علی نوعین، احدهما داخل فیها کالعاقل البالغ. والاّخر غیر داخل فیها کالصبی و المجنون، فهما و ان کانا غیر مخاطبین فقد ادخلا فی التقسیم فهذا مثله. کذاقیل و بالجمله فالمحجوب حجب الحرمان قدیرث و قدلایرث. فاتضح الفرق بینه و بین المحروم فان المحروم لایرث بحال. لانعدام اهلیه الارث فیه. یؤیده ما فی الاختیار شرح المختار من ان المحروم لایحجب عندنا لانقصاناً ولا حرماناً مثل الکافر و القاتل و الرقیق. لانهم لایرثون لعدم الاهلیه. و العلیه تنعدم لفقد الاهلیه. و تفوت بفوات شرط من شرائطها کبیع المجنون و اذا انعدمت العلیه فی حقهم التحقوا بالعدم فی باب الارث.
- حجب عن الاصل و حجب بعض الفرض، برای معنی هردو کلمه رجوع به شرایع و دیگر کتب فقهیه شود.
، حجب در اصطلاح صوفیه عبارت است از انطباع صور کونیه در قلب، که مانع است قبول تجلی حقائق الهی راوظهور او را بصورت عالم. کذا فی ’لطائف اللغات’. (کشاف اصطلاحات الفنون)
در تداول فارسی زبانان شرم و شرمگنی که عامیانۀ آن کم روئی است. و از آن نعت مفعولی محجوب نیز آرند. حجب و حیاء از اتباع است
لغت نامه دهخدا
حجب
جمع حجاب، پرده ها
تصویری از حجب
تصویر حجب
فرهنگ لغت هوشیار
حجب
((حَ))
پوشانیدن، منع کردن
تصویری از حجب
تصویر حجب
فرهنگ فارسی معین
حجب
((حُ جُ))
جمع حجاب، پرده ها
تصویری از حجب
تصویر حجب
فرهنگ فارسی معین
حجب
((حُ))
شرم، حیا
تصویری از حجب
تصویر حجب
فرهنگ فارسی معین
حجب
آزرم، حیا، شرم، کم رویی
متضاد: گستاخی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حجت
تصویر حجت
(پسرانه)
دلیل، برهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رجب
تصویر رجب
(پسرانه)
نام ماه هفتم از سال قمری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محجب
تصویر محجب
در حجاب، در پرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحجب
تصویر تحجب
در پرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
ابراهیم بن محمد بن صائب بن شرحبیل از بنی عبدالدار و از بنی قصی است. از عمرو بن ابی عثمان و شریک بن عبدالله روایت دارد. و یحیی نیشابوری و عبدالله بن وهب و دیگران از وی. ابن ابی حاتم گوید: احوالش از پدرم پرسیدم گفت صدوق است. (سمعانی)
احمد بن عبدالملک. ابوزراره از یونس بن عبدالاعلی و عبدالله بن هاشم روایت دارد، و ابوبکر محمد بن ابراهیم مقری از وی. (سمعانی)
محمد بن عبدالرحمان بن طلحه، از بنی عبدالدار. از صفیه بنت شیبه از عایشه روایت دارد، و ابوعاصم النبیل از وی. (الانساب سمعانی)
عبدالله بن محمد بن نعمان از وی روایت کند، و او از حماد روایت دارد. رجوع به المصاحف سجستانی ص 153 شود
عیاض بن عبدالرحمان. از ابن ابی ملیکه روایت دارد. و عبدالله بن جعفر مدنی از وی. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
در پرده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(حِ بَ)
رجوع به حجبه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
نام یکی از قراء یمن از بلاد سنحان. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ بَ)
عظم حجبه سراستخوان سرین. (مهذب الاسماء). یکی حجبتان، جمع واژۀ حاجب، پرده داران. بوابان. دربانان. حدادان
لغت نامه دهخدا
(تَ شَبْ بُ)
حاجبی و دربانی و حجابت. (آنندراج). پرده داری. (ناظم الاطباء). حاجبی، دربانی. بوابی. حدادی
لغت نامه دهخدا
(حَ / حَ ی ی)
سمعانی گوید: این صورت نسبت است به حجابت بیت اﷲ وآنان جماعتی از بنی عبدالدار باشند که حجابت کعبه با ایشان است. (الانساب سمعانی). رجوع به حجابت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَجْ جِ)
در پرده کننده و بازدارنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَجْ جَ)
بازداشته شده. (ناظم الاطباء) ، در پرده و در حجاب: ملک محجب، شاهی که مردمان را از دیدار وی منع کنند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : هر آینه ملکدار محجب و شهریار مغلب و فقیر مستضعف و زیردست... در بر او یکسان. (ترجمه تاریخ یمینی ص 457)
لغت نامه دهخدا
(مُ جِ)
پوشنده. حجاب شونده. مانع:
منصبی کانم ز رویت محجب است
عین معزولی است نامش منصب است.
مولوی (مثنوی ص 417)
لغت نامه دهخدا
در پرده، باز داشته پوشیده پنهان پوشیده شده پنهان: گفت: نیکوتر تفحص کن شب است شخصها در شب زناظر محجب است. (مثنوی) در پرده کرده در حجاب داشته، باز داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحجب
تصویر تحجب
پردگی در پرده شدن محجوب گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجبه
تصویر حجبه
حاجبی و دربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجب
تصویر محجب
((مُ جَ))
پوشیده شده، پنهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محجب
تصویر محجب
((مَ حَ جَّ))
در پرده کرده، بازداشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحجب
تصویر تحجب
((تَ حَ جُّ))
در پرده شدن، محجوب گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرب
تصویر حرب
جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حجم
تصویر حجم
گنجایش
فرهنگ واژه فارسی سره
پنهان، پوشیده، حجابدار، محجبه، درپرده، محجوبه
متضاد: بی حجاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد