منع کردن وارث از ارث به واسطۀ وجود وارث دیگر چنان که نوه با بودن فرزند ارث نمی برد حجب حرمان: در فقه حجبی که در آن، وارث از تمام ارث منع شود حجب نقصان: در فقه حجبی که در آن، وارث از قسمتی از ارث منع شود
منع کردن وارث از ارث به واسطۀ وجود وارث دیگر چنان که نوه با بودن فرزند ارث نمی بَرَد حجب حرمان: در فقه حَجبی که در آن، وارث از تمام ارث منع شود حجب نقصان: در فقه حَجبی که در آن، وارث از قسمتی از ارث منع شود
بازداشتن. (زوزنی) (تاج المصادربیهقی) (دهار). منع. حجاب. حجابت. در پرده کردن. پوشیدن: حجب این خورشید هم نور رب است بی نصیب از وی خفاش است و شب است. مولوی. ، بازداشتن از درآمدن. (منتهی الارب). کم کردن حصۀ وارث یا محروم گردانیدن وارث از حصه. (منتهی الارب). جرجانی گوید: فی اللغه المنع و فی الاصطلاح منع شخص معین میراثه اما کله او بعضه بوجود شخص آخر، و یسمی الاول حجب حرمان و الثانی حجب نقصان. (تعریفات ص 56). تهانوی گوید: بالفتح و سکون الجیم کما فی منتخب اللغه، المنع و شرعاً منع شخص معین عن میراثه. اما کله او بعضه بوجود شخص آخر. و هو نوعان حجب نقصان و هو حجب عن سهم اکثر الی سهم اقل و هو لخمسه نفر: للزوجین و الام و بنت الابن والاخت لاب و حجب حرمان و هو ان یحجب عن المیراث بالمره فیصیر محروماً بالکلیه. والورثه فیها فریقان فریق لایحجبون بحال البته بهذا الحجب و هم سته. الابن، والاب، و الزوج و البنت و الزوجه والام. و فریق یرثون بحال و یحجبون بهذا الحجب بحال، و هم غیر هؤلاء السته من الورثه. سواء کانوا عصبات او ذوی الفروض. کذا فی الشریفی. او ذوی الارحام علی مایدل علیه ماوقع فی ’فتاوی عالمگیری’ حیث قال و انمایرث ذووالارحام اذا لم یکن احد من اصحاب الفرائض ممن یرد علیه و لم یکن عصبه. و اجمعوا علی ان ذوی الاحارم لایحجبون بالزوج و الزوجه، ای یرثون معهما فیعطی للزوج و الزوجه نصیبه. ثم یقسم الباقی بینهم - انتهی. فان قلت فریق لایحجبون بحال لایکون من باب الحجب فلم ذکرفی الحجب، قلنا لما توقف علم المحجوب من غیر المحجوب، احتیج الی ذکره و هذا کما یقال: الناس فی خطابات الشرع علی نوعین، احدهما داخل فیها کالعاقل البالغ. والاّخر غیر داخل فیها کالصبی و المجنون، فهما و ان کانا غیر مخاطبین فقد ادخلا فی التقسیم فهذا مثله. کذاقیل و بالجمله فالمحجوب حجب الحرمان قدیرث و قدلایرث. فاتضح الفرق بینه و بین المحروم فان المحروم لایرث بحال. لانعدام اهلیه الارث فیه. یؤیده ما فی الاختیار شرح المختار من ان المحروم لایحجب عندنا لانقصاناً ولا حرماناً مثل الکافر و القاتل و الرقیق. لانهم لایرثون لعدم الاهلیه. و العلیه تنعدم لفقد الاهلیه. و تفوت بفوات شرط من شرائطها کبیع المجنون و اذا انعدمت العلیه فی حقهم التحقوا بالعدم فی باب الارث. - حجب عن الاصل و حجب بعض الفرض، برای معنی هردو کلمه رجوع به شرایع و دیگر کتب فقهیه شود. ، حجب در اصطلاح صوفیه عبارت است از انطباع صور کونیه در قلب، که مانع است قبول تجلی حقائق الهی راوظهور او را بصورت عالم. کذا فی ’لطائف اللغات’. (کشاف اصطلاحات الفنون) در تداول فارسی زبانان شرم و شرمگنی که عامیانۀ آن کم روئی است. و از آن نعت مفعولی محجوب نیز آرند. حجب و حیاء از اتباع است
بازداشتن. (زوزنی) (تاج المصادربیهقی) (دهار). منع. حجاب. حجابت. در پرده کردن. پوشیدن: حجب این خورشید هم نور رب است بی نصیب از وی خفاش است و شب است. مولوی. ، بازداشتن از درآمدن. (منتهی الارب). کم کردن حصۀ وارث یا محروم گردانیدن وارث از حصه. (منتهی الارب). جرجانی گوید: فی اللغه المنع و فی الاصطلاح منع شخص معین میراثه اما کله او بعضه بوجود شخص آخر، و یسمی الاول حجب حرمان و الثانی حجب نقصان. (تعریفات ص 56). تهانوی گوید: بالفتح و سکون الجیم کما فی منتخب اللغه، المنع و شرعاً منع شخص معین عن میراثه. اما کله او بعضه بوجود شخص آخر. و هو نوعان حجب نقصان و هو حجب عن سهم اکثر الی سهم اقل و هو لخمسه نفر: للزوجین و الام و بنت الابن والاخت لاب و حجب حرمان و هو ان یحجب عن المیراث بالمره فیصیر محروماً بالکلیه. والورثه فیها فریقان فریق لایحجبون بحال البته بهذا الحجب و هم سته. الابن، والاب، و الزوج و البنت و الزوجه والام. و فریق یرثون بحال و یحجبون بهذا الحجب بحال، و هم غیر هؤلاء السته من الورثه. سواء کانوا عصبات او ذوی الفروض. کذا فی الشریفی. او ذوی الارحام علی مایدل علیه ماوقع فی ’فتاوی عالمگیری’ حیث قال و انمایرث ذووالارحام اذا لم یکن احد من اصحاب الفرائض ممن یرد علیه و لم یکن عصبه. و اجمعوا علی ان ذوی الاحارم لایحجبون بالزوج و الزوجه، ای یرثون معهما فیعطی للزوج و الزوجه نصیبه. ثم یقسم الباقی بینهم - انتهی. فان قلت فریق لایحجبون بحال لایکون من باب الحجب فلم ذکرفی الحجب، قلنا لما توقف علم المحجوب من غیر المحجوب، احتیج الی ذکره و هذا کما یقال: الناس فی خطابات الشرع علی نوعین، احدهما داخل فیها کالعاقل البالغ. والاَّخر غیر داخل فیها کالصبی و المجنون، فهما و ان کانا غیر مخاطبین فقد ادخلا فی التقسیم فهذا مثله. کذاقیل و بالجمله فالمحجوب حجب الحرمان قدیرث و قدلایرث. فاتضح الفرق بینه و بین المحروم فان المحروم لایرث بحال. لانعدام اهلیه الارث فیه. یؤیده ما فی الاختیار شرح المختار من ان المحروم لایحجب عندنا لانقصاناً ولا حرماناً مثل الکافر و القاتل و الرقیق. لانهم لایرثون لعدم الاهلیه. و العلیه تنعدم لفقد الاهلیه. و تفوت بفوات شرط من شرائطها کبیع المجنون و اذا انعدمت العلیه فی حقهم التحقوا بالعدم فی باب الارث. - حجب عن الاصل و حجب بعض الفرض، برای معنی هردو کلمه رجوع به شرایع و دیگر کتب فقهیه شود. ، حجب در اصطلاح صوفیه عبارت است از انطباع صور کونیه در قلب، که مانع است قبول تجلی حقائق الهی راوظهور او را بصورت عالم. کذا فی ’لطائف اللغات’. (کشاف اصطلاحات الفنون) در تداول فارسی زبانان شرم و شرمگنی که عامیانۀ آن کم روئی است. و از آن نعت مفعولی محجوب نیز آرند. حجب و حیاء از اتباع است
ابراهیم بن محمد بن صائب بن شرحبیل از بنی عبدالدار و از بنی قصی است. از عمرو بن ابی عثمان و شریک بن عبدالله روایت دارد. و یحیی نیشابوری و عبدالله بن وهب و دیگران از وی. ابن ابی حاتم گوید: احوالش از پدرم پرسیدم گفت صدوق است. (سمعانی) احمد بن عبدالملک. ابوزراره از یونس بن عبدالاعلی و عبدالله بن هاشم روایت دارد، و ابوبکر محمد بن ابراهیم مقری از وی. (سمعانی) محمد بن عبدالرحمان بن طلحه، از بنی عبدالدار. از صفیه بنت شیبه از عایشه روایت دارد، و ابوعاصم النبیل از وی. (الانساب سمعانی) عبدالله بن محمد بن نعمان از وی روایت کند، و او از حماد روایت دارد. رجوع به المصاحف سجستانی ص 153 شود عیاض بن عبدالرحمان. از ابن ابی ملیکه روایت دارد. و عبدالله بن جعفر مدنی از وی. (سمعانی)
ابراهیم بن محمد بن صائب بن شرحبیل از بنی عبدالدار و از بنی قصی است. از عمرو بن ابی عثمان و شریک بن عبدالله روایت دارد. و یحیی نیشابوری و عبدالله بن وهب و دیگران از وی. ابن ابی حاتم گوید: احوالش از پدرم پرسیدم گفت صدوق است. (سمعانی) احمد بن عبدالملک. ابوزراره از یونس بن عبدالاعلی و عبدالله بن هاشم روایت دارد، و ابوبکر محمد بن ابراهیم مقری از وی. (سمعانی) محمد بن عبدالرحمان بن طلحه، از بنی عبدالدار. از صفیه بنت شیبه از عایشه روایت دارد، و ابوعاصم النبیل از وی. (الانساب سمعانی) عبدالله بن محمد بن نعمان از وی روایت کند، و او از حماد روایت دارد. رجوع به المصاحف سجستانی ص 153 شود عیاض بن عبدالرحمان. از ابن ابی ملیکه روایت دارد. و عبدالله بن جعفر مدنی از وی. (سمعانی)
بازداشته شده. (ناظم الاطباء) ، در پرده و در حجاب: ملک محجب، شاهی که مردمان را از دیدار وی منع کنند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : هر آینه ملکدار محجب و شهریار مغلب و فقیر مستضعف و زیردست... در بر او یکسان. (ترجمه تاریخ یمینی ص 457)
بازداشته شده. (ناظم الاطباء) ، در پرده و در حجاب: ملک محجب، شاهی که مردمان را از دیدار وی منع کنند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : هر آینه ملکدار محجب و شهریار مغلب و فقیر مستضعف و زیردست... در بر او یکسان. (ترجمه تاریخ یمینی ص 457)