محجب محجب در پرده، باز داشته پوشیده پنهان پوشیده شده پنهان: گفت: نیکوتر تفحص کن شب است شخصها در شب زناظر محجب است. (مثنوی) در پرده کرده در حجاب داشته، باز داشته فرهنگ لغت هوشیار
محجب محجب بازداشته شده. (ناظم الاطباء) ، در پرده و در حجاب: ملک محجب، شاهی که مردمان را از دیدار وی منع کنند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : هر آینه ملکدار محجب و شهریار مغلب و فقیر مستضعف و زیردست... در بر او یکسان. (ترجمه تاریخ یمینی ص 457) لغت نامه دهخدا
محجب محجب پوشنده. حجاب شونده. مانع: منصبی کانم ز رویت محجب است عین معزولی است نامش منصب است. مولوی (مثنوی ص 417) لغت نامه دهخدا