جدول جو
جدول جو

معنی حثف - جستجوی لغت در جدول جو

حثف
(حِ / حَ ثِ)
حفث. فحث. هزار خانه شکمبه. (منتهی الارب). هزارلا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حتف
تصویر حتف
مرگ طبیعی، موت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیف
تصویر حیف
در هنگام تاسف و افسوس بر از دست دادن چیزی گفته می شود، موجب پشیمانی
ستم کردن، ظلم کردن، ظلم، جور، ستم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حذف
تصویر حذف
قطع کردن، انداختن، افکندن، ساقط کردن، دور کردن، در علوم ادبی انداختن یا ترک کردن یکی از حروف در نظم یا نثر و گفتن شعری که مثلاً حرف «ل» در آن نباشد یا استعمال کلمات بی نقطه، در علوم ادبی در علم عروض حذف یک هجای بلند از انتهای سه رکن مفاعیلن، فاعلاتن و فعولن که از آن به ترتیب فعولن، فاعلن و فعل حاصل شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرف
تصویر حرف
حرفه ها، پیشه ها، جمع واژۀ حرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلف
تصویر حلف
سوگند خوردن، قسم خوردن، سوگند، قسم
فرهنگ فارسی عمید
(حُ فُ)
لغتی است در حطفل در تمام معانی آن، لغتی است در حتفل بفوقانی. بقیۀ شوربا یا اشکنۀ باقی زیر شوربا، دردی روغن. خره، مال بلایه، چرک زهدان، مردم فرومایه، ریزه های گوشت در بن دیگ. (منتهی الارب) ، بترین طعام (؟). (در سه نسخۀ خطی مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حُ فُ)
دردی روغن و جز آن که به تک نشیند. حثلب. حثلم، مال نبهره و بلایه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ فُ رَ)
خس ریزه، تیرگی آب که در تک سبو نشیند. (منتهی الارب). خره. لرد. لرت
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
حثفله
لغت نامه دهخدا
تصویری از حنف
تصویر حنف
استقامت و راستی دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضف
تصویر حضف
مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثف
تصویر کثف
گروه گروزه
فرهنگ لغت هوشیار
حد، لب، کناره، لبه، کرانه، تیزی، جانب کلمه، سخن گفتن، کلمه ای که قبل از ترکیب با کلمه دیگر معنی مستقل از آن مفهوم نشود کلمه، سخن گفتن، کلمه ای که قبل از ترکیب با کلمه دیگر معنی مستقل از آن مفهوم نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیف
تصویر حیف
دریغ، افسوس جور و ستم کردن بر کسی جور و ستم کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصف
تصویر حصف
بپایان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلف
تصویر حلف
سوگند خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفث
تصویر حفث
هزارخانه شکنبه هزار خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفف
تصویر حفف
نشان، پی، اثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسف
تصویر حسف
بارش نرم، درو، زخمینی خشمگیری، کینه وری
فرهنگ لغت هوشیار
تباه خشک، خرمای خشک، پستان خشک، یاوه خرمای بد خرمای بسیار پست، سخن نا سودمند گفتار بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذف
تصویر حذف
افتاده، افتادگی، سقط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتف
تصویر حتف
مرگ، موت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حثر
تصویر حثر
درشت و سطبر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتف
تصویر حتف
((حَ))
مرگ، موت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حذف
تصویر حذف
((حَ))
انداختن، افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلف
تصویر حلف
((حَ))
سوگند خوردن، قسم یاد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلف
تصویر حلف
((حِ))
سوگند، قسم، عهد، پیمان، جمع احلاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیف
تصویر حیف
((حِ))
ظلم، جور، افسوس، دریغ، نوعی توهین درباره کسی که آن قدر نالایق است که لیاقت نان خوردن هم ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرف
تصویر حرف
((حِ رَ))
جمع حرفه، پیشه ها، صنعت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرف
تصویر حرف
((حَ))
هر یک از واحدهای الفبا، جمع حروف، احراف، سخن، گفتار، در دستور زبان کلمه ای که معنی مستقل ندارد و تنها برای پیوند دادن کلمه ها یا جمله ها یا نسبت دادن کلمه ای به کلمه دیگر به کار می رود مانند، با، از، تا، که، را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حشف
تصویر حشف
((حَ شَ))
خرمای بد، خرمای بسیار پست، سخن ناسودمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حذف
تصویر حذف
زدایش، ستردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرف
تصویر حرف
سخن، بندواژه، وات، واج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیف
تصویر حیف
افسوس
فرهنگ واژه فارسی سره