جدول جو
جدول جو

معنی حتوم - جستجوی لغت در جدول جو

حتوم
(حُ)
جمع واژۀ حتم
لغت نامه دهخدا
حتوم
جمع حتم، بایش ها
تصویری از حتوم
تصویر حتوم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محتوم
تصویر محتوم
حتمی، ثابت و استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حتوف
تصویر حتوف
حتف ها، مرگ های طبیعی، موت ها، جمع واژۀ حتف
فرهنگ فارسی عمید
(تَ یَ)
بریدن. (دهار) ، پی درپی کاری کردن
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حتود بجائی، مقیم شدن بدانجا، خالص الأصل شدن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حتف. (منتهی الارب) : همه را طعمه سیوف و عرضۀ حتوف گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی). ملک زوزن عنان او عیان بگرفت و به اعیان ارکان اشارت کرد تا سیوف حتوف از نیام برکشیدند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(تَ م م)
تنگ گیری نفقه بر عیال. تنگ گرفتن نفقه بر عیال. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
مشارع. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حتد
لغت نامه دهخدا
(حَ تْ تا)
تا کی، تا چند؟ (منتهی الارب در ذیل لغت ح ت ت). الف ’ما’ مثل هر جا که حرف جر بر آن آید حذف شده است: فیم ، بم ، لم ، عم
لغت نامه دهخدا
(حَ)
خرمابن که غورۀ آن ریخته باشد. خرمابن که بیفکند بار خویش. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حلم، به معنی آهستگی و بردباری و عقل. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ناقه ای که سالها بار نگیرد بی آنکه ستاغ باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جویندگان
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ماندگی، انقباض. بستگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از حتم. ثابت و استوار، فرموده شده، واجب و ناگزیر. (ناظم الاطباء). واجب کرده شده. (غیاث) (آنندراج). قطعی. بایا. مکتوب. مقدر:
آن انائی بر تو ای سگ شوم بود
در حق ما دولت محتوم بود.
مولوی (مثنوی، دفتر پنجم ص 348).
- اجل محتوم، اجل نوشته. وقت مقدر.
- قضای محتوم، قضای نوشته: علی نهایهالامد المعلوم و بلوغهالاجل المحتوم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300)
لغت نامه دهخدا
(تَشْ)
فربه شدن بعد لاغری: حشمت الدابه، فربه وکلان شکم گردید ستور به چرا در اول بهار. (از منتهی الارب) ، خوردن. چشیدن: ماحشم من طعامنا، یافتن: ماحشم الصید، نیافت شکاری را
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حجم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ ختم. انگشتریها. حلقات صاحب نگین که برای حلیۀ انگشت دست بکار می برند. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قتوم
تصویر قتوم
گرد بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوم
تصویر حلوم
بردباری و عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشوم
تصویر حشوم
ماندگی، ترنجیدگی، بستگی، فربهی پس از بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزوم
تصویر حزوم
جمع حزم، پشته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتام
تصویر حتام
تاکی، تا چند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتود
تصویر حتود
ماندگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتوف
تصویر حتوف
جمع حتف، مرگ ها جمع حتف مرگها هلاکها
فرهنگ لغت هوشیار
تمام تر کامل تر. یا بنحو اتم. بنحو اکمل بتمامتر صورتی. یا بوجه اتم. بوجه اکمل بتمامترصورتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتوم
تصویر محتوم
ثابت و استوار، فرموده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتوم
تصویر کتوم
راز نگهدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتوف
تصویر حتوف
((حُ))
جمع حتف، مرگ ها، هلاک ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حروم
تصویر حروم
((حُ رُ))
جمع حریم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتوم
تصویر محتوم
((مَ))
حتمی، ناگزیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حروم
تصویر حروم
پامال
فرهنگ واژه فارسی سره
حتمی، مسجل، مقدر، ناگزیر، نبشته
متضاد: نامحتوم، واجب، لازم
فرهنگ واژه مترادف متضاد