نعت مفعولی از حتم. ثابت و استوار، فرموده شده، واجب و ناگزیر. (ناظم الاطباء). واجب کرده شده. (غیاث) (آنندراج). قطعی. بایا. مکتوب. مقدر: آن انائی بر تو ای سگ شوم بود در حق ما دولت محتوم بود. مولوی (مثنوی، دفتر پنجم ص 348). - اجل محتوم، اجل نوشته. وقت مقدر. - قضای محتوم، قضای نوشته: علی نهایهالامد المعلوم و بلوغهالاجل المحتوم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300)