چیزی اندک، پیوندی که به دامن خیمه و خرگاه درآورند هرگاه از زمین بلند باشد. ج، احتار، فراهم آمدنگاه هر دو کنج دهان، مهمانی بنای نو، جای سر بروت بریدن از لب. (منتهی الارب) وکیره. حتیره. مهمانی بنای نو، بوریاکوبی
چیزی اندک، پیوندی که به دامن خیمه و خرگاه درآورند هرگاه از زمین بلند باشد. ج، احتار، فراهم آمدنگاه هر دو کنج دهان، مهمانی بنای نو، جای سر بروت بریدن از لب. (منتهی الارب) وکیره. حتیره. مهمانی بنای نو، بوریاکوبی
مرد ریش تراشیده واین لفظ تراشیدۀ فارسی زبانان متعرب است از عالم تحرمز و تکشمر. (آنندراج). مرد ریش تراشنده و این تصرف فارسی زبانان متعرب است که از تراشیدن که کلمه فارسی است بطور عربی اشتقاق کرده اند. (غیاث) : امر دان گرچه گل گلشن حسن اند ولی خارخار دل از آن شوخ مترش باشد. فیضی (از آنندراج). از بس که به همدمان بد یار شدی چون حسن مترش به نظر خوار شدی تبخال صفت کنج لبت آبله کرد آخر به بلای بد گرفتار شدی. منصور (از آنندراج). هر گل که خارخار طمع سر نهد از او در دیده بدقماش چو روی مترش است. ملامفید (از آنندراج)
مرد ریش تراشیده واین لفظ تراشیدۀ فارسی زبانان متعرب است از عالم تحرمز و تکشمر. (آنندراج). مرد ریش تراشنده و این تصرف فارسی زبانان متعرب است که از تراشیدن که کلمه فارسی است بطور عربی اشتقاق کرده اند. (غیاث) : امر دان گرچه گل گلشن حسن اند ولی خارخار دل از آن شوخ مترش باشد. فیضی (از آنندراج). از بس که به همدمان بد یار شدی چون حسن مترش به نظر خوار شدی تبخال صفت کنج لبت آبله کرد آخر به بلای بد گرفتار شدی. منصور (از آنندراج). هر گل که خارخار طمع سر نهد از او در دیده بدقماش چو روی مترش است. ملامفید (از آنندراج)
از ساخته های فارسی گویان بر گرفته از واژه ریش پارسی ریش تراشیده ریش تراشیده: امردان گرچه گل گلشن حسن اند ولی خارخار دل از ان شوخ مترش باشد، (فیضی) تاز... پسر امرد و مترش ضخیم را گویند. (برهان قاطع) توضیج مترش بفتح راء معمله مشدد بصیغه اسم مفعول از باب تفعیل مرد ریش تراشیده شده و این تصرف فارسی زبانان متعرب است که از تراشیدن که کلمه فارسی است بطور عربی اشتقاق کرده اند
از ساخته های فارسی گویان بر گرفته از واژه ریش پارسی ریش تراشیده ریش تراشیده: امردان گرچه گل گلشن حسن اند ولی خارخار دل از ان شوخ مترش باشد، (فیضی) تاز... پسر امرد و مترش ضخیم را گویند. (برهان قاطع) توضیج مترش بفتح راء معمله مشدد بصیغه اسم مفعول از باب تفعیل مرد ریش تراشیده شده و این تصرف فارسی زبانان متعرب است که از تراشیدن که کلمه فارسی است بطور عربی اشتقاق کرده اند