جدول جو
جدول جو

معنی حتار - جستجوی لغت در جدول جو

حتار
(حِ)
غلاف قضیب. (منتهی الارب) ، چین جامه، سر خریطه، گرداگرد ناخن، کنارۀ گوش. حتار اذن، گرداگرد گوش، هرچه فراز گیرد چیزی را گرد وی. ج، حتر، حلقۀ دبر یا آنچه ما بین دبر و قبل است یا خطی که میان خصیتین است، آب چشم، گرداگرد چشم، گوشتی مانند دندان نیش دراقصای دهان شتر، حلقه های رسن در کناره های خرگاه که طنابها را بدان بندند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حتار
کناره گوشه، چارچوب، چنبره
تصویری از حتار
تصویر حتار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستار
تصویر ستار
(پسرانه)
پوشاننده، از نامهای خداوند، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت که به سردار ملی ملقب گردید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وتار
تصویر وتار
(پسرانه)
مقاله، سخنرانی (نگارش کردی: وتار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حفار
تصویر حفار
کسی که کارش کندن زمین و کاوش کردن در زمین است، گورکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصار
تصویر حصار
دیوار، زندان، قلعه، دژ، کنایه از جایی که از دشمن به آن پناه می برند، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضار
تصویر حضار
حاضرها، مقابل غایب ها، کسانی که در جایی حضور دارند، آماده ها، مهیاها، موجودها، شهرنشین ها، جمع واژۀ حاضر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ختار
تصویر ختار
وجین، عمل کندن و دور ریختن گیاه های هرز از میان کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجار
تصویر حجار
سنگ تراش، آنکه سنگ برای ساختمان می تراشد، آنکه چیزهایی مانند مجسمه و ظرف های سنگی یا چیز هایی دیگر از سنگ می تراشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتار
تصویر تتار
مغول، تاتار، هر یک از افراد این قوم، تتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجار
تصویر حجار
حجرها، سنگها، جمع واژۀ حجر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستار
تصویر ستار
ستر، پرده، پوشش
سه تار
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، کوکب، نجم، جرم، نجمه، استاره، تارا، اختر، نیّر، کوکبه
فرهنگ فارسی عمید
(حَ رِ)
حرکات. یقال: مااحسن حتارش الصبی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ سَ)
محکم کردن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حتره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حظار
تصویر حظار
بازداشت، منع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضار
تصویر حضار
حاضران، حاضرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختار
تصویر ختار
فریبنده، مکار، غدار فریبنده، نابکار فریبنده، نابکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصار
تصویر حصار
محاصره کردن، محصور کردن کسی یا سپاهی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمار
تصویر حمار
خر، دراز گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسار
تصویر حسار
سپند اسپند از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفار
تصویر حفار
چاه کن، مقنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشار
تصویر حشار
حشرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزار
تصویر حزار
دید زن، تخمین زننده، اندازه کننده، برآورد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذار
تصویر حذار
ترسیدن، پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرار
تصویر حرار
آزاد مردی، آزاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتات
تصویر حتات
آوازها، غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتام
تصویر حتام
تاکی، تا چند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجار
تصویر حجار
سنگ تراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبار
تصویر حبار
زکابفروش، ماهی زکاب (مرکب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستار
تصویر ستار
بسیار پوشنده، یکی از صفات باریتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتار
تصویر اتار
تارها و زهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتار
تصویر احتار
اندک دادن، استواربستن گره، خوراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتار
تصویر عتار
زه دلیر، بی آب و گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصار
تصویر حصار
بارو، دیوار، پرچین، مرزبندی
فرهنگ واژه فارسی سره