جدول جو
جدول جو

معنی تتار

تتار
مغول، تاتار، هر یک از افراد این قوم، تتر
تصویری از تتار
تصویر تتار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تتار

تتار

تتار
تاتار است که آن ولایتی باشد از ترکستان که مشک خوب از آنجا آورند. (برهان). تتار و تتر همان تاتار و تتری منسوب بدان. (فرهنگ رشیدی). مخفف تاتار است. (فرهنگ نظام). تاتار. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) :
نوک سر کلک او قبلۀ درّ عدن
خاک سم اسب او کعبۀ مشک تتار.
خاقانی.
آهو از سنبل تتار چرید
نه به مشک است زنده نام تتار.
خاقانی.
تتاررا موضع اقامت... واد غیرذی زرع است با طول و عرض. دور آن زیادت از هفت هشت ماهه راه است. طرف شرقی با ولایت خطای دارد و طرف غربی با ولایت ایغور و شمال با قرقیز و سلنکای و جنوب با جانب تنکت و تبت. (جهانگشای جوینی).
هیچ شک می نکنم کاهوی مشکین تتار
شرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن.
سعدی.
، ترکان آنجا را (تاتار را) نیز تتار خواند. (از برهان). مردم تاتار. (ناظم الاطباء) :
تو گفتی که در خطۀ زنگبار
ز یک گوشه ناگه درآمد تتار.
(بوستان).
که در سینه پیکان تیر تتار
بسی بهتر از قوت ناسازگار.
(بوستان).
همین دیدم از پاسبان تتار
دل مرده و چشم شب زنده دار.
(بوستان).
بهمه معانی رجوع به تاتار و تتر شود
لغت نامه دهخدا

تتار

تتار
از امرای دولت سلطان غیاث الدین، مسعود بن محمد سلجوقی است که وی را صاحب بزرگ میگفتند و بسال 543 هجری قمری به قتل رسید. رجوع شود به اخبارالدوله السلجوقیه ص 111، 113، 117، 118، 120
لغت نامه دهخدا

ستار

ستار
پوشاننده، از نامهای خداوند، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت که به سردار ملی ملقب گردید
ستار
فرهنگ نامهای ایرانی

تیار

تیار
درست، تمام، راست، کامل، مهیاو صحیح، و بمعنی موج دریا و موج آب هم هست
فرهنگ لغت هوشیار