معنی حبکی - جستجوی لغت در جدول جو
حبکی
(حَ)
سریعرفتار. رفتار تند
ادامه...
سریعرفتار. رفتار تند
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر حبلی
حبلی
آبستن، باردار
ادامه...
آبستن، باردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویر حبشی
حبشی
از مردم حبشه، کنایه از سیاه پوست، پسوند متصل به واژه به معنای کنایه از سیاه رنگ مثلاً حبشی چهره، حبشی زلف
ادامه...
از مردم حبشه، کنایه از سیاه پوست، پسوند متصل به واژه به معنای کنایه از سیاه رنگ مثلاً حبشی چهره، حبشی زلف
فرهنگ فارسی عمید
تصویر حاکی
حاکی
حکایت کننده، روایت کننده، بیان کننده
ادامه...
حکایت کننده، روایت کننده، بیان کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویر آبکی
آبکی
آنچه مانند آب باشد، آبدار، پرآب، آب لمبو، مقابل غلیظ، رقیق، بی محتوا، مشروب
ادامه...
آنچه مانند آب باشد، آبدار، پرآب، آب لمبو، مقابلِ غلیظ، رقیق، بی محتوا، مشروب
فرهنگ فارسی عمید
تصویر سبکی
سبکی
مقابل سنگینی و گرانی، سبک بودن، کم وزنی، کنایه از چستی وچالاکی، کنایه از جلفی، کنایه از خواری و کوچکی
ادامه...
مقابلِ سنگینی و گرانی، سبک بودن، کم وزنی، کنایه از چستی وچالاکی، کنایه از جلفی، کنایه از خواری و کوچکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویر حبسی
حبسی
محبوس، زندانی
ادامه...
محبوس، زندانی
فرهنگ فارسی عمید
آبکی
آنچه مانند آب است مایع روان. مقابل جامد، رقیق تنک گشاده، پر آب آبدار، دانه ای که آب بخود کشیده و آماده جوانه زدن و سبز شدن باشد
ادامه...
آنچه مانند آب است مایع روان. مقابل جامد، رقیق تنک گشاده، پر آب آبدار، دانه ای که آب بخود کشیده و آماده جوانه زدن و سبز شدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر سبکی
سبکی
کم وزنی، ضد سنگینی
ادامه...
کم وزنی، ضد سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حاکی
حاکی
حکایت کننده، ناقل، محدث، راوی، خبرگزار
ادامه...
حکایت کننده، ناقل، محدث، راوی، خبرگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حبلی
حبلی
آبستن باردار آبستن
ادامه...
آبستن باردار آبستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حبکل
حبکل
کوتاه
ادامه...
کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حبسی
حبسی
محبوس، زندانی
ادامه...
محبوس، زندانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر شبکی
شبکی
سازمان نیشگی دامی دامیک پرویزنیک منسوب به شبک و شبکه
ادامه...
سازمان نیشگی دامی دامیک پرویزنیک منسوب به شبک و شبکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر مبکی
مبکی
گریاننده
ادامه...
گریاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر سبکی
سبکی
بی خردی، بی وقاری
ادامه...
بی خِردی، بی وقاری
فرهنگ فارسی معین
تصویر حبلی
حبلی
((حُ لا))
آبستن
ادامه...
آبستن
فرهنگ فارسی معین
تصویر حاکی
حاکی
حکایت کننده، بیان کننده
ادامه...
حکایت کننده، بیان کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویر آبکی
آبکی
((بَ))
مایع، روان، کنایه از بی دوام و نامطمئن، پرآب
ادامه...
مایع، روان، کنایه از بی دوام و نامطمئن، پرآب
فرهنگ فارسی معین
تصویر حاکی
حاکی
باز گوینده، نشان گر، نمایان گر
ادامه...
باز گوینده، نشان گر، نمایان گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر آبکی
آبکی
Watery
ادامه...
Watery
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر سبکی
سبکی
Levity, Lightness, Stylistic
ادامه...
Levity, Lightness, Stylistic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر سبکی
سبکی
سَبکی
стилістичний
ادامه...
стилістичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر سبکی
سبکی
سَبُکی
lekkomyślność, lekkość
ادامه...
lekkomyślność, lekkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر سبکی
سبکی
سَبکی
stylistyczny
ادامه...
stylistyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر آبکی
آبکی
آبَکی
wodnisty
ادامه...
wodnisty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر سبکی
سبکی
سَبُکی
легковажність , легкість
ادامه...
легковажність , легкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر آبکی
آبکی
آبَکی
wässrig
ادامه...
wässrig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر آبکی
آبکی
آبَکی
водяний
ادامه...
водяний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر سبکی
سبکی
سَبُکی
Leichtigkeit
ادامه...
Leichtigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر سبکی
سبکی
سَبکی
stilistisch
ادامه...
stilistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر سبکی
سبکی
سَبُکی
легкомыслие , легкость
ادامه...
легкомыслие , легкость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر سبکی
سبکی
سَبکی
стилистический
ادامه...
стилистический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر آبکی
آبکی
آبَکی
водяной
ادامه...
водяной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر آبکی
آبکی
آبَکی
水的
ادامه...
水的
دیکشنری فارسی به چینی