جدول جو
جدول جو

معنی حبک - جستجوی لغت در جدول جو

حبک
(تَ سْ)
تیز دادن. گوزیدن، حبک در بیع، رد کردن آن، حبک ثوب، نیکو بافتن جامه را. نیک بافتن. (تاج المصادر بیهقی) ، بستن، استوار و نیکو کردن هر چیزی. استوار کردن. (مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی) ، گردن زدن، بریدن. بریدن گردن. رجوع به ذیل قوامیس دزی ج 1 ص 246 شود
لغت نامه دهخدا
حبک
(حَ بَ)
بیخ انگور. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حبک
(حُ بُ)
جمع واژۀ حبیکه و حباک. راهها به کوه. راهها به آسمان. راههای آسمان. (ترجمان جرجانی) (مهذب الاسماء). راههای ستارگان، راهها به جامه، موی مجعد. (غیاث اللغه) (آنندراج). شکن آب. (آنندراج) ، شکن زره، ریگ توده. (آنندراج) ، ذوالحبک، آسمان. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
حبک
(حُ بُک ک)
سخت
لغت نامه دهخدا
حبک
(حِ بَک ک)
ناکس و فرومایه
لغت نامه دهخدا
حبک
ناکس و فرومایه بیخ انگور راه آسمانی اختر راه، مرغوله (زلف مجعد)، کوهه خیزابه بریدن، گردن زدن، دولا دوختن
فرهنگ لغت هوشیار
حبک
((حُ بُ))
جمع حبیکه، مسیر ستاره ها، چین و شکن مو و مانند آن
تصویری از حبک
تصویر حبک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ببک
تصویر ببک
(پسرانه)
مردمک چشم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبک
تصویر سبک
سبک سینمایی (Cinematic Style) شیوه ی استفاده از تکنیک های سینمایی مشخص که معمولا برای فیلمسازان بزرگ منحصر به فرد است و می تواند فیلم یا گروهی از فیلمهای هم شکل را پدید آورد.
سبک کارگردان یعنی روش یا نحوه ی خاصی که یک کارگردان در ساخت فیلم یا اثر هنری دیگر به کار می برد. هر کارگردان از طریق انتخاب هنری، فنی و نظریه ای خود، یک سبک منحصر به فرد برای ایجاد احساسات، تاثیرگذاری بر بیننده، و بیان موضوعات خود توسعه می دهد.
برخی از اصطلاحات معروف درباره ی سبک کارگردانی شامل موارد زیر هستند:
۱. فتوسیب (Photogénie): این اصطلاح توسط سرژی ایزنشتین مطرح شد و به معنای توانایی یک فیلم برای نمایش و برجسته سازی زیبایی های واقعیت است.
۲. نئو رئالیسم (Neorealism): این جریان در دهه های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ در ایتالیا ظهور کرد و بیانگر نمایش واقعیت های اجتماعی و انسانی بدون استفاده از دست کاری بیش از حد به منظور تولید احساسات شدید است.
۳. بازتاب گرایی (Reflectionism): این سبک مرتبط با کارگردانانی است که از تاریخ، فرهنگ و اندیشه های خود برای نمایش دادن اتفاقات و موضوعات معاصر استفاده می کنند.
سبک کارگردانی یک کارگردان نقش بسیار مهمی در تعریف و شکل دهی به اثرات او دارد و اغلب می توان از این سبک ها برای تفکر در مورد انواع مختلف داستان ها، شخصیت ها، و موضوعات در فیلم ها و سایر آثار هنری استفاده کرد.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
(اِ)
ازار بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). کمربند بستن زن بر خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تحبک مراءه بنطاق. (منتهی الارب) ، چست و آماده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تلبب. دامن چیدن و آمادۀ کار شدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ سْ)
گرد آوردن چیزی را. رجوع به حباکر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَبْ بَ)
مرغول موی. محبک الشعر، مرغوله موی. و در حدیث در صفت دجال است که او محبک الشعر بود یا سری حبک داشت یعنی مرغول بود. (از منتهی الارب) ، گلیم مخطط. (ناظم الاطباء). کساء محبک، ای مخطط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ / حُ کُ)
کوتاه. (آنندراج). حبوکل. رجوع به حبوکر و حباکری شود
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ کَ)
اصل و بیخ انگور. (آنندراج) ، پست لوله کرده. پارۀ پست. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حُ کَ)
بستنگاه بند ازار، نیفۀ ازار، رسن کمربند، تسمه ای که بدان سر کوهه را به میخهای پالان بندند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سریعرفتار. رفتار تند
لغت نامه دهخدا
تصویری از حبو
تصویر حبو
نزدیک شدن، نزدیکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبن
تصویر حبن
بیماری تشنگی، علت استسقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبل
تصویر حبل
ریسمان، طناب، بند سختی، دانشمند، زیرک سختی، دانشمند، زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبق
تصویر حبق
نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبط
تصویر حبط
باطل شدن کار، باطل و ناچیز شدن آن، باطل شدن ثواب عمل
فرهنگ لغت هوشیار
جنبش، جنبیدن، آواز، افتادن نیرو، بیش از اندازه باطل شدن حق کسی باطل شدن حق کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبی
تصویر حبی
منسوب به حبش و حبشه. ساخته حبشه، از مردم حبشه اهل حبشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبش
تصویر حبش
فیسا (بوقلمون) شوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبه
تصویر حبه
دانه، یک تخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبک
تصویر آبک
جیوه، سیماب، آبق، زیبق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجک
تصویر حجک
اگر به گفته آنندراج و پارسی باشد: هجک گل
فرهنگ لغت هوشیار
کلمات را بطرز نیکو تلفیق کردن و آراستن خلاف سنگین، کم وزن آزمایش، سیمگدازی ریخته گری در تازی با این دو آرش به کار می رود در فارسی: ، روش روال، ریخت فلز ذوب شده را در قالب ریختن، طرز روش شیوه، روشی خاص که شاعر یا نویسنده ادراک و احساس خود را بیان کند طرز بیان ما فی الضمیر. یا سبک ترکستانی. اصطلاح نادرستی است به جای سبک خراسانی. یا سبک خراسانی. سبکی است که شاعران خراسان بزرگ در عهد سامانی غرنوی سلجوقی و خوارزمشاهی تعقیب میکردند از جمله نمایندگان این سبک رودکی شهید بلخی عنصری فرخی منوچهری و انوری را باید نام برد. یا سبک عراقی. سبکی که شاعران عراق معجم از قرن ششم به بعد تعقیب کردند. از جمله نمایندگان این سبک جمال الدین اصفهانی و کمال الدین خلاق المعانی هستند. یا سبک هندی. سبکی که گویندگان فارسی زبان ایران و هند در روزگار صفویان دنبال میکردند. از نمایندگان این سبک صائب عرفی و کلیم میباشد. توضیح تقسیم سبک شعر فارسی به صور فوق جنبه علمی ندارد. کم وزن خفیف مقابل سنگین ثقیل، چست چالاک، شخص بی وقار، مجرد بی تعلق، تند زود سریع
فرهنگ لغت هوشیار
درآمیختن، پختن خرمانک (ربیکه)، در گل انداختن شوریدگی کار کار شوریدگی، سستی ترفند (حیله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبکل
تصویر حبکل
کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبس
تصویر حبس
بازداشتن، بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبک
تصویر سبک
سخیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبک
تصویر سبک
شیوه، سایاگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبک
تصویر آبک
آبق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حبس
تصویر حبس
زندان
فرهنگ واژه فارسی سره