دهی از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان 16 هزارگزی شمال باختر سنقر، سه هزارگزی شمال سلیمان شاه. دامنه، سردسیر. سکنه 335 تن، کرد، فارسی. آب آن از چشمه، محصول آنجا حبوبات، غلات، تریاک، توتون. شغل اهالی زراعت، قالیچه، جاجیم، پلاس بافی است. از سورن آباد تابستان میتوان اتومبیل برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان 16 هزارگزی شمال باختر سنقر، سه هزارگزی شمال سلیمان شاه. دامنه، سردسیر. سکنه 335 تن، کرد، فارسی. آب آن از چشمه، محصول آنجا حبوبات، غلات، تریاک، توتون. شغل اهالی زراعت، قالیچه، جاجیم، پلاس بافی است. از سورن آباد تابستان میتوان اتومبیل برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ابن جناده. شیخ طوسی در فهرست گوید: کتابی دارد و احمد بن حسن آن را از او روایت کرده، ظاهر این سخن آن است که امامی باشد ولیکن حال او مجهول است. (تنقیح المقال ج 1 ص 250). عسقلانی نسب وی را چنین آرد: حبشی بن جناده بن نصر بن امانه بن حارث بن معیطبن جندل بن مره بن صعصعۀ سلولی و سلول مادر بنی مره بن صعصعه بوده و نیز عسقلانی گوید: صحابی است وحجهالوداع دریافت و سپس به کوفه سکنی گزید. و ابوالجنوب کنیت داشت. حدیث او را نسائی و ترمذی آورده و صحیح دانسته اند. ابواسحاق سبیعی و عامر شعبی از او روایت دارند و به صحبت او تصریح کرده اند. عسکری گوید:در مشاهد علی همراه او بوده است. رجوع به الاصابه ج 1ص 318 و قاموس الاعلام ترکی شود. در نسخۀ سمعانی به غلط جناده را جان، و ابوجنوب را ابوحبوب آورده است
ابن جناده. شیخ طوسی در فهرست گوید: کتابی دارد و احمد بن حسن آن را از او روایت کرده، ظاهر این سخن آن است که امامی باشد ولیکن حال او مجهول است. (تنقیح المقال ج 1 ص 250). عسقلانی نسب وی را چنین آرد: حبشی بن جناده بن نصر بن امانه بن حارث بن معیطبن جندل بن مره بن صعصعۀ سَلولی و سلول مادر بنی مره بن صعصعه بوده و نیز عسقلانی گوید: صحابی است وحجهالوداع دریافت و سپس به کوفه سکنی گزید. و ابوالجَنوب کنیت داشت. حدیث او را نسائی و ترمذی آورده و صحیح دانسته اند. ابواسحاق سبیعی و عامر شعبی از او روایت دارند و به صحبت او تصریح کرده اند. عسکری گوید:در مشاهد علی همراه او بوده است. رجوع به الاصابه ج 1ص 318 و قاموس الاعلام ترکی شود. در نسخۀ سمعانی به غلط جناده را جان، و ابوجنوب را ابوحبوب آورده است
سلاطین حبشی، نام سلسله ای از سلاطین بنگاله که نخستین آنها سلطان شاهزاده باربک است (892 هجری قمری). دوم، سیف الدین فیروزشاه اول (892 هجری قمری). سوم، ناصرالدین محمودشاه ثانی ابن فتح شاه (895 هجری قمری). رجوع به ص 277 طبقات سلاطین اسلام تألیف استانلی لین پول ترجمه عباس اقبال و ’حبشیهای هند’ شود
سلاطین حبشی، نام سلسله ای از سلاطین بنگاله که نخستین آنها سلطان شاهزاده باربک است (892 هجری قمری). دوم، سیف الدین فیروزشاه اول (892 هجری قمری). سوم، ناصرالدین محمودشاه ثانی ابن فتح شاه (895 هجری قمری). رجوع به ص 277 طبقات سلاطین اسلام تألیف استانلی لین پول ترجمه عباس اقبال و ’حبشیهای هند’ شود
امیر دادبک حبشی بن آلتون تاق. جوینی گوید: و درآن وقت (سال 491 هجری قمری) سلطان برکیاروق بن ملکشاه امیر خراسان، دادبک حبشی بن آلتونتاق را در ممالک خویش نیابت مطلق فرموده بود. و در مدح او اشعار شعرای آن عصر بسیار است و ابوالمعالی نحاس رازی مادح خاص اوست. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 2 چ قزوینی 1916 میلادی). در البنداری ص 265 آمده است: و در سال 490 هجری قمری که سنجر از جانب برادر خود برکیاروق به حکومت خراسان منصوب شد و به دست امرای خویش آن مملکت را از چنگال امیر دادبک حبشی بن آلتون تاق بیرون آورد و این امیر به دست سرداران سنجری کشته شد. (حواشی اقبال بر حدائق السحر ص 119). و نیز اقبال گوید: امیر دادبک حبشی بن آلتون تاق از جانب برکیاروق امارت خراسان را تا سال 495 هجری قمری داشته و در همین سال بوده است که سنجر به جای او آمده و او را برانداخته است. (حواشی حدائق السحر ص 121). و رجوع به اخبارالدوله السلجوقیه شود
امیر دادبک حبشی بن آلتون تاق. جوینی گوید: و درآن وقت (سال 491 هجری قمری) سلطان برکیاروق بن ملکشاه امیر خراسان، دادبک حبشی بن آلتونتاق را در ممالک خویش نیابت مطلق فرموده بود. و در مدح او اشعار شعرای آن عصر بسیار است و ابوالمعالی نحاس رازی مادح خاص اوست. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 2 چ قزوینی 1916 میلادی). در البنداری ص 265 آمده است: و در سال 490 هجری قمری که سنجر از جانب برادر خود برکیاروق به حکومت خراسان منصوب شد و به دست امرای خویش آن مملکت را از چنگال امیر دادبک حبشی بن آلتون تاق بیرون آورد و این امیر به دست سرداران سنجری کشته شد. (حواشی اقبال بر حدائق السحر ص 119). و نیز اقبال گوید: امیر دادبک حبشی بن آلتون تاق از جانب برکیاروق امارت خراسان را تا سال 495 هجری قمری داشته و در همین سال بوده است که سنجر به جای او آمده و او را برانداخته است. (حواشی حدائق السحر ص 121). و رجوع به اخبارالدوله السلجوقیه شود
سمعانی گوید: هکذا قیل بعض الحفاظ و هوابومحمدالاصلی فی کتاب الصحیح للبخاری و هو منسوب الی الحبش ایضاً لانه یقال فی اللغه حبش و حبش کما یقال عجم و عجم و عرب و عرب فصح الحبش و الحبشی..
سمعانی گوید: هکذا قیل بعض الحفاظ و هوابومحمدالاصلی فی کتاب الصحیح للبخاری و هو منسوب الی الحبش ایضاً لانه یقال فی اللغه حُبش و حَبش کما یقال عُجم و عَجم و عُرب و عَرَب فصح الحبش و الحبشی..
یاقوت گوید: کوهی در پائین مکه در نعمان الاراک است، گویند نام احابیش قریش از آن است، زیرا که بنی مصطلق و بنی هون بن خزیمه در آنجا گرد آمده و پیمان همکاری با قریش بستند و آن سوگندنامه چنین بود: ’تحالفوا بالله انا لید واحده علی غیرنا ما سجا لیل و ضح نهار و ما رسا حبشی مکانه’، و از آن روی ایشان را به نام آن کوه احابیش قریش خواندند. میان آن و مکه شش میل است. عبدالرحمان پسر ابوبکر صدیق در آنجا فجاءه بمرد، و جنازه او بر دوشها به مکه آوردند. خواهرش عایشه از مدینه به مکه شد و بر قبر وی نماز گزارد و این شعر را انشاد کرد: و کنا کندمانی جذیمهحقبه من الدهر حتی قیل لن یتصدعا فلما تفرقنا کأنی و مالکا لطول اجتماع لم نبت لیله معا. (معجم البلدان). جنید شیرازی از قول ترمذی از ابن ابی ملیکه پس از نقل آن شعر چنین افزوده است: ثم قالت: والله لو حضرتک مادفنت الا حیث مت ّ، و لو شهدتک مازرتک. (شد الازار ص 9). موضوع مرگ عبدالرحمان بن ابی بکر در حبشی، در انساب سمعانی نیز یاد شده است
یاقوت گوید: کوهی در پائین مکه در نعمان الاراک است، گویند نام احابیش قریش از آن است، زیرا که بنی مصطلق و بنی هون بن خزیمه در آنجا گرد آمده و پیمان همکاری با قریش بستند و آن سوگندنامه چنین بود: ’تحالفوا بالله انا لید واحده علی غیرنا ما سجا لیل و ضح نهار و ما رسا حبشی مکانه’، و از آن روی ایشان را به نام آن کوه احابیش قریش خواندند. میان آن و مکه شش میل است. عبدالرحمان پسر ابوبکر صدیق در آنجا فجاءه بمرد، و جنازه او بر دوشها به مکه آوردند. خواهرش عایشه از مدینه به مکه شد و بر قبر وی نماز گزارد و این شعر را انشاد کرد: و کنا کندمانی جذیمهحقبه من الدهر حتی قیل لن یتصدعا فلما تفرقنا کأنی و مالکا لطول اجتماع لم نبت لیله معا. (معجم البلدان). جنید شیرازی از قول ترمذی از ابن ابی ملیکه پس از نقل آن شعر چنین افزوده است: ثم قالت: والله لو حضرتک مادفنت الا حیث مت ّ، و لو شهدتک مازرتک. (شد الازار ص 9). موضوع مرگ عبدالرحمان بن ابی بکر در حبشی، در انساب سمعانی نیز یاد شده است
ابوحرب بن ابن الحسین ملقب به سندالدوله. ابوریحان بیرونی نام وی را در عداد کسانی که از طرف دربار خلیفه به لقب رسمی نائل آمده اند یاد کرده است. (آثار الباقیه ص 133) احمد بن زین الحبشی
ابوحرب بن ابن الحسین ملقب به سندالدوله. ابوریحان بیرونی نام وی را در عداد کسانی که از طرف دربار خلیفه به لقب رسمی نائل آمده اند یاد کرده است. (آثار الباقیه ص 133) احمد بن زین الحبشی
نوعی از دویدن است، اسب تیزرو. این کلمه گاهی بصورت صفت برای شتر استعمال میشود ناقه خبقی و آن بمعنای شتر مادۀ گشاده گام است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
نوعی از دویدن است، اسب تیزرو. این کلمه گاهی بصورت صفت برای شتر استعمال میشود ناقه خبقی و آن بمعنای شتر مادۀ گشاده گام است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
منسوب به حلق. حروف حلقی و آن شش حرف است: همزه، هاء، عین، حاء، غین، خاء. (آنندراج). رجوع به حلق شود، مشتی که بر گلو و زیر زنخ زنند و آنرا دوکارد و دوکاردی نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، نغمۀ حلقی، مقابل صناعی یا نغمۀ صناعی نغمه ای که مخرج آن حلق حیوان بود
منسوب به حلق. حروف حلقی و آن شش حرف است: همزه، هاء، عین، حاء، غین، خاء. (آنندراج). رجوع به حلق شود، مشتی که بر گلو و زیر زنخ زنند و آنرا دوکارد و دوکاردی نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، نغمۀ حلقی، مقابل صناعی یا نغمۀ صناعی نغمه ای که مخرج آن حلق حیوان بود