بمردن، باطل شدن حق. (منتهی الارب) (زوزنی). حق کسی کم شدن و باطل شدن. (مهذب الاسماء). حق کسی باطل شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، خلاف گمان خیر مردم برآمدن، کم و ناقص گردیدن قوم، طپیدن دل و قرار گرفتن آن. یقال: القلب یحبض، ای یضرب ضرباً شدیداً ثم یسکن. (منتهی الارب) حبض به وتر، کشیدن چلۀ کمان را و گذاشتن تا آواز کند. (از منتهی الارب) ، حبض سهم، افتادن تیر پیش اندازنده. (منتهی الارب) ، تیر در پیش تیرانداز افتیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تیر در پیش تیرانداز افتادن. (مهذب الاسماء)
بمردن، باطل شدن حق. (منتهی الارب) (زوزنی). حق کسی کم شدن و باطل شدن. (مهذب الاسماء). حق کسی باطل شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، خلاف گمان خیر مردم برآمدن، کم و ناقص گردیدن قوم، طپیدن دل و قرار گرفتن آن. یقال: القلب یحبض، ای یضرب ضرباً شدیداً ثم یسکن. (منتهی الارب) حبض به وتر، کشیدن چلۀ کمان را و گذاشتن تا آواز کند. (از منتهی الارب) ، حبض سهم، افتادن تیر پیش اندازنده. (منتهی الارب) ، تیر در پیش تیرانداز افتیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تیر در پیش تیرانداز افتادن. (مهذب الاسماء)
جنبش. جنبیدن، آواز، آواز زه کمان، جنبش رگ زیاده از نبض، حبض و نبض، قوت و بقیۀ جان: ما به حبض و لا نبض. (منتهی الارب) ، کم شدن آب چاه. (تاج المصادر بیهقی). افتادن تیر پیش تیراندازنده. (منتهی الارب)
جنبش. جنبیدن، آواز، آواز زه کمان، جنبش رگ زیاده از نبض، حبض و نبض، قوت و بقیۀ جان: ما به حبض و لا نبض. (منتهی الارب) ، کم شدن آب چاه. (تاج المصادر بیهقی). افتادن تیر پیش تیراندازنده. (منتهی الارب)
زندان، بازداشتن، زندانی کردن، بازداشت حبس ابد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد حبس مؤبد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد، حبس ابد حبس انفرادی: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد حبس با اعمال شاقه: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن کارهای دشوار انجام بدهد حبس بول: عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس البول حبس تادیبی: در علم حقوق حبس برای جنحه که مدت آن چند ماه و حداکثر سه سال است حبس تکدیری: در علم حقوق حبس برای بزه های کوچک از دو تا ده روز حبس مجرد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد، حبس انفرادی
زندان، بازداشتن، زندانی کردن، بازداشت حَبس ابد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد حَبس مؤبد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد، حَبس ابد حَبس انفرادی: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد حَبس با اعمال شاقه: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن کارهای دشوار انجام بدهد حَبس بول: عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس البول حَبس تادیبی: در علم حقوق حبس برای جنحه که مدت آن چند ماه و حداکثر سه سال است حَبس تکدیری: در علم حقوق حبس برای بزه های کوچک از دو تا ده روز حَبس مجرد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد، حبس انفرادی
باره بارو، گرداگرد پیرامون شهر، آغل سر پناه، اندرونه روده، همسر، جایباش میانه میانه چیزی، بنیاد بنلاد، همسر، درخت انبوه پر برگ زن همسر مرد جایگاه گوسفند، محل سکنای طایفه، حصار قلعه باره، برج بارو، پیرامون شهر گرداگرد، روده، آنچه که در اندرون شکم باشد (سوای دل)، رسن پالان که بجانب زمین باشد جمع ارباض
باره بارو، گرداگرد پیرامون شهر، آغل سر پناه، اندرونه روده، همسر، جایباش میانه میانه چیزی، بنیاد بنلاد، همسر، درخت انبوه پر برگ زن همسر مرد جایگاه گوسفند، محل سکنای طایفه، حصار قلعه باره، برج بارو، پیرامون شهر گرداگرد، روده، آنچه که در اندرون شکم باشد (سوای دل)، رسن پالان که بجانب زمین باشد جمع ارباض