جدول جو
جدول جو

معنی حبض

حبض
(اِ غِ)
بمردن، باطل شدن حق. (منتهی الارب) (زوزنی). حق کسی کم شدن و باطل شدن. (مهذب الاسماء). حق کسی باطل شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، خلاف گمان خیر مردم برآمدن، کم و ناقص گردیدن قوم، طپیدن دل و قرار گرفتن آن. یقال: القلب یحبض، ای یضرب ضرباً شدیداً ثم یسکن. (منتهی الارب)
حبض به وتر، کشیدن چلۀ کمان را و گذاشتن تا آواز کند. (از منتهی الارب) ، حبض سهم، افتادن تیر پیش اندازنده. (منتهی الارب) ، تیر در پیش تیرانداز افتیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تیر در پیش تیرانداز افتادن. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا