جدول جو
جدول جو

معنی حبایک - جستجوی لغت در جدول جو

حبایک
(حَ یِ)
حبائک. جمع واژۀ حبیکه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبایک
تصویر سبایک
سبیکه ها، تکه های سیم یا زر که آن را گداخته و در قالب ریخته باشند، شمش ها، شوشه های زر و سیم، قالبها، جمع واژۀ سبیکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حبایل
تصویر حبایل
حباله ها، دام ها، قیدها، بندها، حباله های نکاح، کنایه از قیود زناشویی، جمع واژۀ حباله
فرهنگ فارسی عمید
مرکز دهستان بایک 150هزارگزی شمال تربت حیدریه، سکنۀ آن 5149 تن، شغل مردم زراعت و کسب و مالداری، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)، مقام، و رجوع به پایه شود
دهستانی از شهرستان تربت حیدریه در باختر شوسۀ مشهد به زاهدان مرکب از 10 آبادی، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نعت فاعلی از حیاکت. مرد بافنده. رجوع به حائک شود. ج، حوایک. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). ج، حایکون. مجازاً، دروغ باف: صدق ابویعقوب و کذب الحائکون. (تاریخ سیستان ص 276).
زآنکه جمله کسب ناید از یکی
هم دروگر، هم سقا هم حایکی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ثوب حبیک، جامۀ نیکوبافته. محبوک
لغت نامه دهخدا
(حِ)
رسن کمربند. ج، حبک، تسمه که بدان سر کوهه را به میخهای پالان بندند. (منتهی الارب) ، حباک الحمام، سیاهی بالای بازوی کبوتر. ج، حبکه، حبک، حبک، سر ریگ توده (؟). راه در ریگ توده، شکن آب، شکن زره، موی جعد، شکن موی، راه ستارگان. مسیر ستارگان. راه آسمان چون شکن شکن. (مهذب الاسماء). ج، حبک، حبائک
لغت نامه دهخدا
(یِ)
بائک. شتر فربه. (آنندراج). ناقه بائک. ج، بوک، بیّک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَیِ)
سبائک. جمع واژۀ سبیکه. رجوع به سبیکه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
رجوع به حبائل شود:
چو دیدم رفتن آن بیسراکان
بدان گشنی روان زیر حبایل.
منوچهری.
گشادم هر دو زانوبندش از پای
چو مرغی کش گشایند از حبایل.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حبیکه، بمعنی راه ستاره ها که مسیر آنهاست، راه در ریگ توده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ تِ)
حبتک. کم جثۀ ناتناور
لغت نامه دهخدا
(یِ)
غلام یوسف بن ابی الساج است. خوندمیر گوید: در شهور سنۀ 313 هجری قمری حایک غلام یوسف بن ابی ساج با مقتدر خلیفه مخالفت کرد و مملکت ری را مسخر گردانید و مقتدر به امیر نصر پیغام داد که ما شهر ری را بتو ارزانی داشتیم باید که بنفس خود متوجه آن سوی گردی، و امیر نصر بموجب فرموده به ری رفته حایک به گوشه ای گریخت و امیر سعید بعد از دو ماه که در آن ولایت بسر برد سیمجور را طلبیده محمد بن علی معلوک که به حکومت ری مشغول بود تا در سنۀ 316 پهلو بر بستر ناتوانی نهاد و حسن بن قاسم، حسن راعی ماکان بن کاکی را از طبرستان طلب داشته حکومت ری را بدیشان بازگذاشته متوجه خراسان شد. (حبیب السیر ج 2 جزء 4 ص 130)
حمزه (ظ: ابوحمزه) مجمعبن سمعان حایک. ابن ابی حاتم گفته است: مجمع تیمی همان فرزند سمعان حایک و مکنی به ابوحمزه است. کوفی است و از ماهان زاهد روایت دارد. ابوحیان تیمی و سفیان ثوری از وی روایت کنند. یحیی بن معین گفته است: مجمع تیمی ثقه بوده است. (سمعانی ص 152 الف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حبائک
تصویر حبائک
جمع حبیکه، ریگراه راه های ریگناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حایک
تصویر حایک
جولاه جولاهه بافنده نساج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبایل
تصویر حبایل
جمع حباله دامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حایک
تصویر حایک
((یِ))
جولاه، بافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حبایل
تصویر حبایل
((حَ یِ))
جمع حباله
فرهنگ فارسی معین