معنی حبایل - فرهنگ فارسی عمید
معنی حبایل
- حبایل
- حباله ها، دام ها، قیدها، بندها، حباله های نکاح، کنایه از قیود زناشویی، جمع واژۀ حباله
تصویر حبایل
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با حبایل
حبایل
- حبایل
- رجوع به حبائل شود:
چو دیدم رفتن آن بیسراکان
بدان گشنی روان زیر حبایل.
منوچهری.
گشادم هر دو زانوبندش از پای
چو مرغی کش گشایند از حبایل.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
حبائل
- حبائل
- اهریمن زنان جه ها (فواحش)،، جمع حبالی، جمع حبلی، زنان باردار جمع حباله دامها
فرهنگ لغت هوشیار
حمایل
- حمایل
- جواهر و زرینه که زنان در گردن اندازند و از زیر بغل بدر آورند
فرهنگ لغت هوشیار