- حاصر
محصور کننده، درحصار کننده، بازدارنده، شمارنده
معنی حاصر - جستجوی لغت در جدول جو
- حاصر (صِ)
نعت فاعلی از حصر و حصر. محصورکننده در حصارکننده. بازدارنده، حصرکننده. شمارنده، محصور بین حاصرین...
- حاصر
محصور کننده، بازدارنده
- حاصر ((ص))
محاسب، شمارنده، آن چه یا آن که سد نماید
- حاصر
حصیر بافنده
- حاصر
محصورکننده، بافنده (حصیر) ، حصیرباف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مُ صِ)
لغت نامه دهخدا
حصاری کننده کسی را به جنگ. (آنندراج). حصارکننده. (ناظم الاطباء). در حصار گیرنده. شهربند کننده. محاصره کننده.
- محاصر شدن، شهربند و در بندان کننده شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
- محاصر شدن، شهربند و در بندان کننده شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
