- حائن
- گول، احمق
معنی حائن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آسیب کشنده
دشمن یار
دارای
جدا شونده، آشکار
شکم آماسیده
زیبا نیکو ماه
شاشگیر آنکه وی را بول بشتاب گرفته باشد حبس کننده ادرار
پارسا زن
تشنه
بچه شتر ماده تازه متولد شده، نعت فاعلی از حول و حیل، رنگ برگشته
بافنده
ستمگر، جائر
دیوار، جدار
زن ناپاک، زن بی نماز
کویکستان، پردیس
گیاه خشک
جامع، دارا، گردآورنده
سرگشته، متحیر، حیران
بسیار ملامت کننده، نکوهنده
گناهکار
خیانت کار، دغلباز
قرض دهنده، وام دهنده
نگهبان
جامع، دارا، دربردارنده
وام دهنده، وام خواه، بستانکار
آشکار، هویدا، واضح، ظاهر، جداشونده
خیانت کننده، خیانت کار، دغل و نادرست
زنی که در حالت حیض، عادت و بی نمازی است
دیوار، جدار، بستانی که اطرافش دیوار باشد
مانع و حجاب میان دو چیز، هرچه میان دو چیز واقع شود
چشم کننده، آب روان، نگرنده بیننده باچشم خود
ترکی برادر شوهر، برادر زن برادر شوهر، برادر زن. پارسی تازی گشته کاین نام شهری است ترکی برادر شوهر، برادر زن
باشنده باشنده موجود حادث، جمع کاینین: (بدانکه هر چه مقدر است واقع و کاین خواهد بود اضطراب و جزع مفید نباشد) (آثار الوزراء عقیلی)