دختر اپی مته و پاندوره زن دکالین (از اساطیر یونانی) رجوع به دکالین شود، صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: بزعم افسانه پردازان یونانی نخستین زنی است که در کار خانه خلقت بوجود آمده و دختر پاندوره و اپیمیتوس بوده و بزعم اینان با پادشاه تسالیا دوکالیون ازدواج کرده است وچنین پندارند که صاحب طوفان همین سلطان بوده است
دختر اپی مته و پاندوره زن دکالین (از اساطیر یونانی) رجوع به دکالین شود، صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: بزعم افسانه پردازان یونانی نخستین زنی است که در کار خانه خلقت بوجود آمده و دختر پاندوره و اپیمیتوس بوده و بزعم اینان با پادشاه تسالیا دوکالیون ازدواج کرده است وچنین پندارند که صاحب طوفان همین سلطان بوده است
کدخدا کردن، (از آنندراج) (از اقرب الموارد)، زن دادن، (المصادر زوزنی)، آهلک اﷲ فی الجنه، ای ادخلکها و زوجک فیها، (منتهی الارب)، آهلک اﷲ فی الجنه، داخل کند خدا تو را در بهشت و زن دهد تو را در آن
کدخدا کردن، (از آنندراج) (از اقرب الموارد)، زن دادن، (المصادر زوزنی)، آهلک اﷲ فی الجنه، ای ادخلکها و زوجک فیها، (منتهی الارب)، آهلک اﷲ فی الجنه، داخل کند خدا تو را در بهشت و زن دهد تو را در آن
شیرمالیده، مالیده با شیر، مخمر با شیر، با شیر سرشته، یک قسم نانی که با شیر پزند، (ناظم الاطباء)، قسمی نان که با شیر خمیر کنند، نان ستبر و کوچک که بجای آب خمیر آنرا با شیر بسرشند، (یادداشت مؤلف)
شیرمالیده، مالیده با شیر، مخمر با شیر، با شیر سرشته، یک قسم نانی که با شیر پزند، (ناظم الاطباء)، قسمی نان که با شیر خمیر کنند، نان ستبر و کوچک که بجای آب خمیر آنرا با شیر بسرشند، (یادداشت مؤلف)
پیر فرتوت سفیدموی، پیر زر، پیرزن فرتوت، خوزع، (منتهی الارب)، پیره زال، (شعوری) : این پیرزال گول زند زن را از این زباله درهم و دینارش، ناصرخسرو، ملک الموت من نه مهستی ام من یکی پیرزال محنتیم، سنائی، او جمیل است و محب للجمال کی جوان نو گزیند پیرزال، مولوی، اگر پیرزالی و گر پور زال بدستان نمانی شوی پایمال، سعدی، - پیرزال موسیاه، کنایه از دنیا و روزگار باشد، (انجمن آرا) : آن پیرزال موسیه بس نوجوان سازد تبه بهر فریب دیگران رویش همان انور نگر، (از انجمن آرا)
پیر فرتوت سفیدموی، پیر زر، پیرزن فرتوت، خوزع، (منتهی الارب)، پیره زال، (شعوری) : این پیرزال گول زند زن را از این زباله درهم و دینارش، ناصرخسرو، ملک الموت من نه مهستی ام من یکی پیرزال محنتیم، سنائی، او جمیل است و محب للجمال کی جوان نو گزیند پیرزال، مولوی، اگر پیرزالی و گر پور زال بدستان نمانی شوی پایمال، سعدی، - پیرزال موسیاه، کنایه از دنیا و روزگار باشد، (انجمن آرا) : آن پیرزال موسیه بس نوجوان سازد تبه بهر فریب دیگران رویش همان انور نگر، (از انجمن آرا)
سالخورده، کهن، دیرساله، کنایه از معمر و کلان سال، دیرینه دور، دیرینه بود و دیرینه روز، (آنندراج)، کهن سال، کهنه، قدیم: چو روز اسعد از این چرخ دیرسال فرورفت ز چرخ نالۀ وا اسعداه زود برآمد، خاقانی، جهان پادشا چون شود دیرسال پرستنده را زو بگیرد ملال، نظامی، بفرمود آن آتش دیرسال بکشتند و کردند یکسر زگال، نظامی، - از دیرسال، از سالها پیش، از سالهای گذشته و دور، از سالهای بسیار: بدو گفت موبد که از پورزال سخن هست بسیار از دیرسال، فردوسی، - پردۀ دیرسال، کنایه از آسمان، (برهان) : ز نیرنگ این پردۀ دیرسال خیالی شدم چون نبازم خیال، نظامی، - دیر سالها، سالهای بسیار، روزگارها: و آن حال تاریخی است چنانکه دیر سالها مدروس نگردد، (تاریخ بیهقی ص 72)، ، (پردۀ ...)، نام پرده ای است ازپرده های موسیقی، (یادداشت مؤلف)، (برهان) : مغنی درین پردۀ دیرسال نوایی برانگیز و با او بنال، نظامی
سالخورده، کهن، دیرساله، کنایه از معمر و کلان سال، دیرینه دور، دیرینه بود و دیرینه روز، (آنندراج)، کهن سال، کهنه، قدیم: چو روز اسعد از این چرخ دیرسال فرورفت ز چرخ نالۀ وا اسعداه زود برآمد، خاقانی، جهان پادشا چون شود دیرسال پرستنده را زو بگیرد ملال، نظامی، بفرمود آن آتش دیرسال بکشتند و کردند یکسر زگال، نظامی، - از دیرسال، از سالها پیش، از سالهای گذشته و دور، از سالهای بسیار: بدو گفت موبد که از پورزال سخن هست بسیار از دیرسال، فردوسی، - پردۀ دیرسال، کنایه از آسمان، (برهان) : ز نیرنگ این پردۀ دیرسال خیالی شدم چون نبازم خیال، نظامی، - دیر سالها، سالهای بسیار، روزگارها: و آن حال تاریخی است چنانکه دیر سالها مدروس نگردد، (تاریخ بیهقی ص 72)، ، (پردۀ ...)، نام پرده ای است ازپرده های موسیقی، (یادداشت مؤلف)، (برهان) : مغنی درین پردۀ دیرسال نوایی برانگیز و با او بنال، نظامی