جدول جو
جدول جو

معنی جیرز - جستجوی لغت در جدول جو

جیرز
نام گلی جنگلی شبیه آلبالو، سبزینه ای است که در سایه ی درختان جنگلی می رویدجیرز بوته
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نخجیرزن
تصویر نخجیرزن
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، شکارگیر، صیدبند، نخجیروال، قانص، نخجیرگیر، متصیّد، صیدگر، نخجیرگان، صیّاد، صیدافکن، نخجیرگر، شکارگر، حابل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرز
تصویر جرز
پایه ای چهارگوش از سنگ یا آجر که در فواصل معیّن ساخته می شود و بین آن ها دیوار قرار می گیرد، دیوار، پایۀ ساختمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیره
تصویر جیره
مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصله های زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه و امثال آن به کسی می دهند، روزیانه، راستاد، رستاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیرو
تصویر جیرو
امضا کردن پشت سفته یا سند که به امضای دیگری است، برای ضمانت پرداخت آن، پشت نویسی
جیرو کردن: در علم اقتصاد جیرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرز
تصویر جرز
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، چرز، جرد، ابره، تودره، شاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیر
تصویر جیر
نوعی چرم دباغی شدۀ نرم که در تهیۀ رویۀ کفش، کیف، پوشاک و امثال آن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
مخفف تیریز است. که چاپوق لباس باشد. (فرهنگ نظام) :
عمرها باید که درزی جامه ای بهرم برد
و آستین و تیرز آرد زو پدید و وربدن.
نظام قاری (دیوان البسه ص 30).
حد آن وربدن و تیرز آن لنگیها
جیب پهلو بود و چال در و روزن دار.
نظام قاری.
این آستین و تیرز از یکدگر جدا
ای درزی وصال تو با وربدن رسان.
نظام قاری.
رجوع به تیریز شود
لغت نامه دهخدا
گویا کلمه روسی صورت متداول گیلز است در میان فارسی زبانان و آن لولۀ کاغذی است نازک و باریک که دو لب آن را به درازا به یکدیگر چسبانده اند تا توتون در آن کنند و سیگارت سازند، (یادداشت به خط مؤلف)، توضیح آنکه آنچه از سیگارت با دست پیچند کاغذ آن را ’کاغذ سیگار’ گویند و آنچه بوسیلۀ ماشین پیچیده شود کاغذ آن را گیرز اصطلاح کنند
لغت نامه دهخدا
(رَ صَ بَ)
نیرزنده. که ارزش ندارد. که بی ارزش است.
- هیچ نیرز، که ارزشی ندارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از جارز
تصویر جارز
نازا، تروه خفه سرفه خوز هم آوای بز (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیر
تصویر جیر
نوعی پوست دباغی شده نرم و بمعنی صدای زیر و نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیز
تصویر جیز
گور، کرانه بیابان طرف جانب سوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرز
تصویر جرز
دیوار عمود از آهن یا نقره زمین بایر سال قحط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیرز
تصویر گیرز
کاغذ سیگارت که بوسیله ماشین پیچیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیره
تصویر جیره
جمع جار، همسایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرز
تصویر جرز
((جَ))
چرز، پرنده ای است که حباری گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخجیرزن
تصویر نخجیرزن
((~. زَ))
شکارچی، صیاد
فرهنگ فارسی معین
((~. زَ))
مراسم عزاداری به ویژه در ماه محرم که در آن عزاداران به صورت گروهی در دسته های نامنظم با زنجیر به کتف و پشت و سر خود می کوبند
فرهنگ فارسی معین
((رِ))
جنس (از خوردنی و نوشیدنی و پوشاک) یا پولی که به مزدوران و سربازان دهند، مقابل مواجب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرز
تصویر جرز
((جِ))
دیوار اطاق و ایوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرز
تصویر جرز
((جَ یا جُ رَ یا رُ))
زمینی که بر وی گیاه نروید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جیر
تصویر جیر
آهک زنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جیر
تصویر جیر
زیر، نازک، جیغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جیر
تصویر جیر
پوست دباغی شده نرم که از آن لباس، کفش، کیف و غیره تهیه کنند
فرهنگ فارسی معین
سهم، آذوقه، توشه، خوراک، سوروسات، سیوروسات، قوت، راتب، رستاد، مستمری، مقرری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درختچه های خاردار
فرهنگ گویش مازندرانی
کش، چابک، زیرک، تند و تیز، پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
ریز خرد مانند: خرده شیشه
فرهنگ گویش مازندرانی
آفتابه ی سفالی، پایینی، قسمت پایینی
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای خوک در وقت جفت گیری یا هنگام تیر خوردن، فریاد، جیغ
فرهنگ گویش مازندرانی
کنفگیاه کنف که از آن گونی، طناب و تور سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع نان
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرک، چابک، تند و تیز
فرهنگ گویش مازندرانی
از مکان های واقع در روستای زیارت از توابع گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی