- جوشکار
- کسی که کارش جوشکاری است
معنی جوشکار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جوش دادن قطعات فلزی لحیم کاری
جوش دادن تکه های فلز به یکدیگر، کارگاهی که این عمل در آن انجام می شود
جوش دادن قطعات فلزی، لحیم کاری
نحوه کار
اتوماتیک
کتاب، مقاله، مکتوب
خادم، خدمت کار
دم دست و نزدیک و مشرف
پارسی اسنت جوشخان
کنار جوی آب
آنچه پیش خود کار میکند و احتیاج بمراقبت ندارد
وظیفه شناس
گلخن آتشدان گرمابه تون حمام
خادم، خدمتگزار، فرمانبردار
باهوش، هوشمند، زرنگ
شخص باریک بین که در امری دقت و باریک بینی کند، باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
آتش خانۀ حمام، گلخن، گولخ، گلخان، گولخن، تون
گوشواره، گوش مانند، گوشه مانند، گوشۀ ایوان، کنج اتاق
کسی که با آتش کار می کند مانند آهنگر، کوره پز، گلخن تاب، کارگری که در کارخانه مامور ریختن سوخت در آتشخانه و روشن کردن آن است
کسی که در خدمت شخص بزرگ و محترمی کارهای او را اداره کند، ناظر و مباشر مخصوص، پیشیار، در کشاورزی چاهی که از آنجا شروع به لای روبی می کنند، چاه های آخر قنات، رئیس دارایی استان، کسی که زیردست شاطر کار می کند و نان را از تنور درمی آورد
جوی بزرگی که از جوی های کوچک تشکیل می شود، کنایه از کنار جوی آب، جایی که در آن جوی بسیار باشد
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
ویژگی دستگاهی که بدون نیاز به انسان کار خود را انجام می دهد، اتوماتیک، کنایه از کسی که بدون دستور دیگران کارهای مربوط به خود را خوب انجام می دهد، نوعی قلم استوانه ای شکل حاوی جوهر غلیظ
گوشواره، آنچه گوش میبرد و حمل میکند، مراد زیوری است سیمینه یا زرینه و یا بلورینه یا از فلزات دیگر یا از جنس سنگهای قیمتی که در گوش آویزند
خردمند، ذکی، صاحب عقل، هوشمند
هوس پیشگی
نوکر، پیشخدمت، کارپرداز و مباشر افراد بزرگ و محتشم، شاگرد نانوا
گلخن، آتشدان گرمابه